نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 















سلام

* سال نو مبارک . صد سال به اين سال ها . تا باشه از اين دور هم بوده ها باشه . خدا اين روز ها و شب ها را زياد کنه و .. (به قول پوريا : منظورت کدوم ساله ؟؟!!!)

* دلمون تنگ شده ها خودمون هم خبرنداريم . آنقدر سرم را مشغول کار های ( دور از جون شما ) خرکی کردم که نگو . انگار يک دقيقه ول کنيم اين کار ها را دور از جون مملکت با مبارکش ميوفته زمين .کار و بار خوبه بد نیست . فقط وقت کمه .برای کار نه ها ، برای خونه . من هم که تنبل . همون یک کوچولو وقتی هم که هست با آرش میگذره . اینجوريه که الان تو خونه من يک کاروان شتر همراه بابار خودش و بار کاروان بقلی گم خواهد شد .

* آرش جيگر مامان هم خوبه ، يک کمی بزرگ شده و اندازه خيلی شیطون شده . عشق منه اين گل پسر ، عسله من اين گل پسر . هنوز خیلی لغت نمیگه ولی هرروز با یک لغت جدید هیجان زدمون میکنه . اینجا، اونجا ، چی ؟، آب ، پيشی ،اوووووو( اتوبوس )، دست ، آقاهه وچند تا لغت کوچولوی دیگه را میگه و از دیروز دسشو ( دستشويی ) هم به دایره لغات وارد شده و موجی از شادی را به همراه آورده . هوا که خوب شده بعد از اینکه از سر کار برمیگردم با هم میریم اين پارک دم خونه مامان تاپوريا برسه . کلی برای خودش سر میخوره و تو این وسايل بازی ها برای خودش میچرخه و بنده هم مجبورم همراه ایشون بچرخم .جالبیش اينه که استفاده افراد بالای 12 سال از اين دستگاه ها ممنوعه مثلا .

* راستی من دارم مجددا به مقام شامخ خاله ای نایل می شوم و از همه مهمتر کياوش داره برادر دار میشه . ديگه خانوادگی میتونیم تیم فوتبال تشکیل بدیم . عضو جدید خانواده آخر مرداد به جمع ما می پيونده . کیاوش قربانش بشوم فعلا کلی مفتخر و خوشحاله . موش کوچولوی من را بگو که هنوز جولون نداده دمش را چیدن .

* رابطه آرش با کياوش کمی تا قسمتی ابری می باشد . اوايل کيا کلی مراعاتش را میکرد و باهاش ملايم بود در عوض اين پسر ما همه اش موهاش را میکشيد و گوشاش را گاز میگرفت .ولی امان از حالا . اين موش کوچولوی ما کلی از آقا کيا می ترسه و سعی میکنه کلی ازش فاصله بگيره . اون هم فقط به خاطر اينکه جناب آقای کيا خان عشق خاله بلند حرف میزنه و هيجانی ميشه ، کشتی ميگيره و شلنگ تخته میاندازه . ماشاا.. قدش هم بلنده و اين قند عسل ما را میترسونه . جوری که اگه حتی وقتی دارند با هم بازی میکنند يک دفعه کيا دست بزنه و خوشحالی کنه جناب آقا شجاع آنچنان با سرعت خودشو به پناهگاه ( بقل من يا مامان ) میرسونه که نگو . به روشنک ميگم روشنک جان اين پسر من خيلی ملايم و پروانه ای هست تا حالا صدای بلند نشنيده هواشو داشته باش.

* راستی یک خبر جالب در راستای تصمیم گیری هایی که آدم قبل از سال جدید برای سال جدید ميگيره بنده امسال پشت فرمون میشینم . البته هنوز پوريا جرات نکرده خيابان ها را تنهايی به من بسپره و خودش ميره مثل يک بچه خوب پشت ميشينه و سعی میکنه که خیلی نترسه. ولی آقا گهگاهی در اثر شاهکار های من آنچنان قیافه اش جالب ميشه که نگو . ولی خوب کم کم داره ترسم ميريزه . ببینم میتونم کم کم يک پا و دو پا راننده بشيم . مامان نگار راننده استاون يک 206 داره با ماشين قرمزش آرش رو ميبره اداره !!!




* در راستای رنگ شناسی آرش : مامان نگار : آرشم مامان لباست چه رنگيه آرش : آبی مامان نگار : مامان جان شلوارت چه رنگيه آرش : آبیمامان نگار : مامان جان لگو چه رنگيه آرش : آبی ( جواب معما : رنگها به ترتيب آبی ، قرمز و سبز هستند !! )

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 9:29 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger