نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 





نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:32 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




سلام
* بچه که بودم تو تابستون عشق میکردم . فصل استخر و شنا و دریا ، فصل مسافرت و جاده و شیراز ، از همه بهتر تعطیلی مشق . مثل برق و باد میگذشت . تا چشم به هم میگذاشتم از خرداد می رسیدیم به شهریور و غصه مدرسه ....ولی الان انگار این تابستون تمومی نداره . داغ و کشدار . هرچی صبح بیدار میشی و شب میخوابی باز هم تو همون روز و ماه هستی .

* آقا ما دلمون مسافرت می خواست به قول تبریزی هاش " خودشم " سه نفره ولی دوباره صورت دسته جمعی رفتیم اصفهان . البته مسافرت که نبود مهمونی بود . یعنی یک مهمونی رفتیم اصفهان . خداییش تو سازندگی رو دست نداریم . انگار یک لودر انداخته بودند از سر شهر تا ته شهر را کنده بودند . گرم بود و پر از خاک . تنها جایی که رفتیم باغ پرندگان بود اون هم نیم ساعت مونده به تعطیل شدن و به خاطر گل روی آرش خان . بچه ام از دیدن اون همه جو جو هیجان زده شده بود اساسی .

* تو این روز ها که گذشت آرش کوچولوی من ده ماهه شد . عکس هایش را که نگاه میکنم باورم نمیشه . یعنی موش من این همه کوچولو بوده . قربانش بشوم عشق مامان .

* یکی از همکار هامون بنده خدا خیلی آقای جدی و معقولیه . نزدیکه بازنشستگیه . داشت با متصدی ها سر حقوق عقب افتاده شون کل کل میکرد. بهشون میگفت که مگه نمی دونین بابا امسال سال فشار ملیه !! باید هممون با هم تحملش کنیم !!!

* من کلا غذا خور نیستم ولی دوست دارم وقتی غذا میخورم تکلیفم با غذا روشن باشه . یعنی وقتی غذایی با عنوان خورشت کرفس بهم معرفی میشه . دوست دارم سبز باشه نه قرمز . اگه غذایی با عنوان قیمه میخورم انتظار آلو توش ندارم .دوست ندارم از وسط قورمه سبزی یا فسنجون سیب زمینی سبز بشه و از همه مهمتر دوست ندارم هرکی برای خودش غذا بخوره . وقتی همه خونه هستند باید با هم غذا بخورن . ولی اخر از همه می گم که بابا هر کی حق داره هر جوری که دلش میخواد زندگی کنه و غذا بخوره آدم تا یک زمانی باب دل دور و بری ها رفتار میکنه و لبخند اجتماعی میزنه ولی دیگه از یک جا به بعد حداقل باید اجازه داشته باشه اونجور که خودش دوست داره غذا بخوره و غذا درست کنه .اینه که مثل بچه های خوب سرم را می اندازم پایین و غذام رو میخورم از اون فرد عزیزی که کلی زحمت کشیده و غذا را درست کرده هم تشکرمیکنم .

* این نمایشگاه زنان سرزمین من روبروی محل کارمه . رفتم یک سری خرید خنده دار کردم برگشتم . از پارسال بهتر بود . مرتب تر بود . یک چیزی که خیلی مشهود بود این بود که لباس های محلیمون بد جوری قاطی پاتی شده . لباسی که غرفه گیلان میگفت لباس محلی اون استانه تو استان کردستان هم بود !!! و همینطور الی آخر

* باز هم همینجا رسما اعلام می کنم که من دلم مسافرت می خواد . یک مسافرت خوب به یک جای خنک
قربان شوما
خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 1:27 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger