* پسركم چهار ماهش را تمام كرد و با موفقيت پا به پنچ ماهگي گذاشت . واكسن چهارماهگي ( سه گانه ) خيلي سخت بود . سه روز تمام بي تابي كرد و تب داشت . كلي دل همه براش كباب شد. حاضر نبود بقل كسي بره و همه اش بقل خودم بود و راه مي رفتيم .
* از اونجاييكه آرش فقط شير من را مي خوره و به هيچ عنوان حاضر به خوردن شير از طريق شيشه نيست گذاشتنش پيش مامان و رفتن دنبال كار هاي ساده اي مثل آرايشگاه و ... غير ممكن ميشه . ولي ديگه چار ه اي نيست . دوتايي بايد با هم تمرين كنيم و براي مهد كودك آماده بشيم . چون اونجا ديگه كسي نيست كه ناز موش من را بخره . الان هم كه پيش مامان ميگذارمش طاقتش فقط به اندازه يك ساعته بعد محله را ميگذاره روي سرش و به پهناي صورتش اشك ميريزه و دل همه را كباب ميكنه .
كلي حرف ديگه مونده بود ولي آقا پسره ما گوشش زنگ زد كه دارم راجع بهش حرف مي زنم بيدار شد