نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام اين متن اصلا لحن غر غر نداره با نغمه های شادی بخش بخونينش چون چند روزيه به یمن هورمون های مادرانه شديدا خوشحالم .

*Lilypie Expecting a baby Ticker


* همه هی بهم میگند کار هاتو کردی ؟؟؟ بعد من نمی فهمم که منظورشون چيه . يعنی من دقيقا قبل از دنیا آمدن موش کوچک چه کار هايی بايد بکنم ؟ بيشتر فکر میکنم که بعدش کلی کار دارم و قبلش جز جمع و جور کردن وسایل کاری نباید باشه .هنوز ميام اداره و مرخصی گرفتنم هی عقب میوفته ولی خداييش ديگه نمی تونم بشينم و ديگه نمی تونم راه برم نه اينکه خيلی سنگین باشم ها ، نه . نشستنم انگار موش کوچک را عصبانی میکنه و راه رفتنم به وجدش مياره !! چون در هر دو حالت شروع میکنه به لگد زدن های جانانه و فشار آوردن به مناطق ناموسی !!!خدا را شکر نافم هم که ديگه جايی برای کشيده شدن نداره و نمی دونم اين پسری انگشت کدوم دستش را هی فشار میده تو نافِ من که آه از نهادم بلند ميشه . خولاصه عالمی داریم با هم تو اين بیست اندی روز باقی مانده . درست هم مثل روشنک عزيز تر از جانم دست هاو پاهام کهير زده و سطح مورد حمله در حال پيشروی می باشد . شب ها تو خواب و روز ها تو کفش و جوراب خارشش ديوانه ام میکنه . شب ها که پاهام تو تشت آب يخه و دستهام تو قابلمه آب يخ و روز ها تو محل کارم از شدت ذوق خارش در حال نغمه سرايی هستم . اون همکار استراحت مطلقی ام هم بنده خدا آمد و رفتم پيشش برای تبريک و اين حرفها و یک خورده بهش دلداری دادم و درس رييس شناسی . که البته مطمئنم به دردش نمی خوره چون تو مراسم رييس کشی خیلی استاده و خوب بلده چی کار کنه .

* نكته انحرافي هر وقت ديديد مجبوريد به جاي سايز M لباس زيرِ سايز XXL بپوشيد . همانا بدانيد و اگاه باشيد كه مشكل از گيرنده ها نيست بلكه اين شما هستيد كه شديدا گسترش پيدا كرديد و شعبه دوم و سوم زديد و لا غير .حالا حساب كنيد شما آنقدر وسيع شده باشيد كه با انگشتان پاي خود نيز غريبه باشيد اونوقت بهتون بگند كه موش كوچكتون ،هنوز كوچولو هست !!!!ببينيد چه حرصي مي خوريد

* بعد از نمايان شدن بارداري من و قرار براي تحويل كار و بار ها ،‌بچه هاي گروه ما به يك ساختمان ديگه منتقل شدند كه خوب به علت كمبود جا و مهمتر از همه اينكه رييس من خواسته بود هواي من را داشته باشه ، من تو ساختمان قبلي موندم . حالا فاصله دو تا ساختمان هم باور كنيد براي افراد سايز XXL مثل من كه راه رفتن اون هم تو گرما براشون راحت نيست خيلي زياده !!! حالا من اين مسير را قبلا مثل بز ميدويدم ها . اما الان نرسيده به وسط راه آنچنان به نفس نفس ميوفتم كه همانا گروه نجات( نگهبان ساختمان اصلي ) بايد با يك عدد ليوان آب به داد من برسه ( خدا عمرش بده ) .حالا به خاطر استراحت مطلقي همكار ارجمند و اينكه خوبيت نداره خيلي راه بروند ، بنده مجبورم گهگاهي روزانه اين مسير را چند بار برم و بيام . ديروز ( بعد از نوشتن دو تا پست بالا ) آنقدر اين رييس و همكاران گرامي ما را بين الحرمين ( بين دو تا ساختمان شركتمون ) راه بردند كه همانا احتمال زايمان ما در وسط مسير وجود داشت .ديگه دفعه آخر گفتم بابا بايد براي من بين اين دو تا ساختمون ماشين بگيرين ( از اين ماشين هاي زمين گلف هستش ها !!! ) . ديگه ماشين كه گرفتم براي خونه مامان اينها يك راست رفتم پيش دكتر محبوب خانوادگي مون وخيلي صريح اعلام كردم كه من به 2 روز استراحت احتياج دارم قول ميدم بعدا جبران كنم و براي كار هاي موش كوچك بيام پيشتون ( آخه آدم را ميكشه تا راضي بشه استعلاجي بده ) .ميگه انشاالله كه اصلا مريض نميشه . ميگم نه منظورم مراسم ختنه و اين حرفها بود .مرده بود از خنده . ميگه نگار با اين قيافه كه من ميبينم فكر نميكنم به 30 شهريور برسي . اگه همينجوري ادامه بدي همون چند روز بعد از 20 زايمان ميكني !!!ميگم نه تو را خدا نگين . موش كوچك من براي وزن گيري به اين دو هفته احتياج داره . خولاصه نتيجه اينكه من تا شنبه نميرم شركت . و وقت دكتر خودمم همون شنبه است و احتمالا ازش مي خواهم كه ديگه مرخصي قبل از زايمان را برايم بنويسه و از 20 نرم شركت. از فكر 6 ماه سر ار نرفتن تنم مور مور ميشه .آخه بالاخره به شركت ما ابلاغ شد ( هوووراااااا)


قربان شوما
خاتون در انتظار

Labels:

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 1:42 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger