نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

* در يک اقدام انسان دوستانه کامپيوترم تو شرکت ويروسی شده بود بد جور . مريض رو به موت . بعد هم به واسطه فداکاری زياد من برای کار های اداری کامپيوتر خونه را هم زدم با همون فايل ويروسی به آستانه مرگ رسوندم . اينه که اين مدت از هيشکی خبر نداشتم . دلم کلی چرخش و گردش می خواست .

* خوب به سلامتی خاتون پا به ماه 7 گذاشت . به قول جديدی ها پايان هفته 27 و به قول قدیمی ها شش تمام . موش کوچک من هم اميدوارم که حالش خوب باشه . مطمئنم که پسر خيلی گليه . با من و شاهکار های من به راحتی کنار آمده و اذيتم نمی کنه .گهگاهی تو دلم فوتبال بازی میکنه و گهگاهی انگار دلم را با انگشتای کوچولوش غلغلک ميده .هنوز شب ها بی خوابم و ديگه کم کم خيلی زود تر خسته ميشم هنوز هم شديدا دلم هندونه و بستنی می خواد و جديدا به اين مجموعه انگور یاغوتی هم اضافه شده خوش بختانه هوس نوشابه مشکی از سرم افتاده ولی همچنان دلم کيک های پر خامه می خواد . خيلی خوش اشتهام نه ؟؟ . راه رفتنم خنده دار شده و خودم از سايه ام خنده ام ميگيره . ابهتم تو روپوش و مغنعه اداری خيلی بيشتره و ملت فکر میکنن که غولی شدم برای خودم ولی در عمل خیلی هم گنده نشدم !!!بطور کلی مصداق واقعی "دل و دماغ دار بودن " شدم خدا را شکری صاحب دماغ بوديم که به لطف پسری هر روز هم به سرعت رشد دماغمون اضافه ميشه . به پوريا که ميگم ، با خونسردی ميگه از اول همينطوری بود !!!!مي بينين شما را به خدا . نه آقا شوما بگين شوما شهادت بدين من از اول اين همه دماغ گنده بودم ؟؟ به خدا دماغ داشتم قلمی باريک ، خوشگل !! اين کدو حلوايی که الان تو صورته منه ماله من نيست که ماله پسرمه !!.

* اوضاع تو محل کار بد نيست . اين خانمی که عملا قراره کار هام را بهش تحويل بدهم کمی تا قسمتی رو اعصابم رژه ميره ولی جالبه که برام ناراحت کننده نيست .ساعت کاريم 8 شروع ميشه و ايشون هم هر روز راس ساعت 8:05 زنگ می زنند برای احوال پرسی و عملا حضور غياب بنده !! و این فرايند زنگ زدن تا حضور من پشت ميزم ادامه پيدا میکنه . بهش ميگم خانم جان عزيزم شما حداقل چايی اول صبحت را بخور يک کم صندليت را گرم کن بعد من را حضور بزن !! می دونی چه جوری شدم؟ اسفند ميشه و آدم همه اش منتظره تعطيلات عيد ه . هر چه قدرهم اوضاع دق کشون باشه باز هم آدم به اميد اون چند روز تعطيلی عيد مياد سر کار و لبخند ميزنه .حالا من هم همه اش به هوای اين لبخند می زنم که تو دلم میگم حداقل چهار ماه از دست قيافه های اينها راحتم . هرچقدر هم که بچه داری سخت باشه سر کار امدن سخت تره . آقا خانه دار بودن خيلی ماهه . من قول می دهم که بچه خوبی باشم و اصلا هم حوصله ام سر نره . باور کنيد .

* با اين دل خنده دارم چه هوس هايی که نمی کنم . بدجور هوس استخر روباز به کله ام زده .اون هم نه با هر مايويی با اون مايو نارنجی خوشگل دوتيکه هه که ژاله برام آورده . خودم ازتصور قيافه ام توش خنده ام ميگيره چه برسه به بقيه مردم ولی من حاضرم اين فداکاری را برای ايجاد فرحبخشی عمومی انجام بدهم .

* دلم يک مرخصی يک هفته ای می خواد بد جور . اميدوارم خدا به دل دکتر جانم بندازه و برام ستعلاجی بنويسه . من میگم خانه داری یک چیزه دیگه است کسی باور نمی یکنه
قربون شوما خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:14 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger