سلام * از كليه عزيزاني كه باعث شدند ما يك روز تعطيل خيلي عالي را داشته باشيم ممنونيم اون هم نه يك نفره ، نه دونفره ،بلكه سه نفره .بچه ها مچكريم . بچه ها مچكريم .
* هنوز راه درازي تا پايان شهريور در پيش است .فاصله ام را با اشيا گم كرده ام . جديدا با در كشو ها ، كابينت ، سينك ظرفشويي ، كاسه روشويي ، اجاق گاز و جاي كشويي كيبورد كامپيوتر مشكل پيدا كرده ام . همشون شديدا به دل من نزديك شده اند !!!
* اون شبي كه پوريا نيست را ميام خونه مامان اينها . البته من هنوز هم مثل قبلا ها كلي شجاعم و تنها خونه موندن اصلا نگرانم نمي كنه و اتفاقا به خيلي از كار هاي عقب افتاده هم ميرسم ولي امان از اين موش كوچك و طرفدارانش . اول از همه كه بابا جانش من را ميكشه و دم به دقيقه زنگ ميزنه و غر ميزنه كه چرا نرفتم خونه مامانم يا مامانش و تنها موندم . بعد هم در فواصل بين تلفن هاي ايشون بقيه طرفدارن تماس ميگيرند كه يا بيان پيشم يا من برم پيششون . اينه كه آقا ديديم نه تنها به كار هامون نمي رسيم بلكه تمام وقت داشته و نداشته را در حال توضيح دادن و حرف زدن با ملت غيور و هميشه در صحنه هستيم . اينه كه ديدم بيام خونه مامان اينها سنگين ترم . فقط مشكل بزرگم تو خونه مامان اينها مسافتي است كه بايد راه بروم !! ( تنبل خان ) تو خونه ما هنوز نفس اول به دوم نرسيده تو رسيدي به دستشويي ولي اينجا رسيدن به دستشويي مثل شركت در راهپيمايي اعلام همبستگيه !! كه ميتوني تا رسيدن به مقصد هم به بيانيه اي كه قراره آخرش صادر بشه فكر كني و هم به قول ملت برنامه چيه و چرا را ببيني !! خوبه حالا باز خونه مامان اينها هم خيلي بزرگ نيست .
* افراد خودشون رو نوع رابطه اي كه باهاشون داري تاثير ميگذارند . جالبه كه معيار مقايسه هم خودشون هستند . چون خودشون تو رابطشون با تو تصنعي برخورد ميكنند ، چون حرف زبونشون و دلشون يكي نيست فكر ميكنند تو هم همونجوري هستي . شايد يكي از مراحل بزرگ شدنه ولي ياد گرفتم كه احساسم را پنهان نكنم و هرچي هست هموني باشم كه تو دلم هست اينجوري تكليفم حداقل با خودم روشن تره حالا اگه طرفم آنقدر شاسكوله كه اينو نمي فهمه و لبخندم را باور نمي كنه و با بد دلي تمام تمسخر معني اش ميكنه ،شايد براي اينه كه خودش هميشه نشونه اي از تمسخر تو كار ها و حرفهاش هست . حالا اگه بعد از اين همه سال هنوز شناخت دور و بري هات برات سخته ، مشكله خودته . من نه حال بحث دارم و نه حوصله جر . تو هر جوري دوست داري باش و برداشت كن و حرف بزن. فقط خودت را نگاه كن ، تو خيلي وقته ديگه بچه نيستي و همينطور كساني كه روبروي تو ايستاده اند . اين تويي كه از ناراحتيه اينكه حرفهات اثري روي من نداره ، داري به خودت مي پيچي من هنوز لبخندم روي لبمه و دارم نگاهت ميكنم. خداييش قبول كن كه بد نشد حداقل من حساب كار دستم آمد . فهميدم كه استعدادت بي نظيره . من فكر ميكردم آنقدر گرفتاري داري كه ديگه وقتي براي حاشيه نداري ، ولي به من ثابت كردي كه ميشه در تمامي صحنه ها عنصر حاشيه ساز بود
* عادت چيزه غريبيه . اتاقم همونجوريه كه بود . هيچيش عوض نشده و تنها چيزي كه عدم حضور و مالكيت من را ثابت مي كنه نظم و ترتيب اتاقه و صد البته حضور وسايل جناب كياوش خان تو كمد هاي بنده . همون تخت و بالشتي كه اون همه دوسشون داشتم و بدون اونها خوابم نمي برده حالا به نظرم تنگ و سفته و كلي طول ميكشه تا موقعيت مناسب را توش پيدا كنم . همون ساعتي كه خودم با دستان مبارك خودم وصلش كردم به ديوار و كلي با صداش حال ميكردم ، از وقتي اينجام توي كمد زير كلي لباس قايمش كردم كه با اون صداي وحشتناكش شب ها را كشدار تر از حالت عادي اش نكنه .
* تكليف من و موش كوچك كه با هم روشنه 24 ساعته با هم هستيم و تكون هاش و ريتمش و زمانش كاملا دستمه .ولي برنامه اش با پوريا جالبه . حتي در ساكت ترين حالت ممكنه ( وقتي كه من احتمال ميدهم كه خوابه ) اگه پوريا باهاش حرف بزنه درست بعد از پايان جمله هاي پوريا ضربات منظمي را ميزنه كه باباش را حسابي هيجان زده ميكنه و من را به خنده مي اندازه . بعضي وقت ها فكر ميكنم اينم موش كوچك قراره چقدر شبيه پوريا باشه و چقدر دوتاييشون با هم دست به يكي كنند و چه قدر قراره كه تو سر و كله هم بزنند و من را ديوانه كنند !!! خدا به من رحم كنه
* آخ چه همه بده كه دلت نصفه شبي هندونه بخواد ولي همه اش را عصر خورده باشي !!! اونهاييكه هنر و استعداد من را در هندونه خوري ديده اند مي فهمند من چي ميگم . در اين شرايط مجبورم انتخاب دوم كه همانا بستني يخي است را جايگزين كنم . باشد كه خداوند به همگان صبر دهد قربون شوما خاتون