نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
* خيلی وقته ننوشتم و اين تقصير من نيست . اين امپرياليسم جهانی احساسسات نوشتن من را قورت داد . داستانش طولانيه ولی اين بلاگر خر در يک اقدام ناجوانمردانه وبلاگ من را بعد از آخرين پستم تو اسفند حذف کرد . بعد کلی دست به دامان مريخی و يک کليک برای هميشه شديم برای يافتن راه حل و صد البته آرشيو از دست رفته و هم زمان نوشتن نامه های حزن آلود برای استاديد صاحاب بلاگر . خولاصه کار به 1000 نامه در روز که رسيد بالاخره بلاگر جواب داد و اظهار پشيمانی کرد و بلاگ من را بهم پس داد فقط به يک شرط!! اون هم اين که آدرسم را عوض کنم !! که فکر می کنم اين مسئله تنها به خاطر ميزان تاثير گزاری من روی جهانيان است و لا غيؤ . خولاصه آقا ما اول زير بار نرفتيم . و هی باز نامه نوشتيم و تهديد کرديم ولی آقا جان تا به حال که فايده نداشته و آدرس ما به داشتن يک عدد 6 مفتخر گشته . اينه که خوب من هم از رو رفتم و گفتم که بنويسم حيفه ملت محروم بشوند . يک سری از بچه ها ما را يافتند و يک سری ما را نيافتند که خوب بر يافتگان واجب است که نيافتگان را آگاه کنند .
* من هم همچنان در حال رشد عرضی هستم اون هم به طرزی خنده دار . هی خودم را تو آينه نگاه میکنم و هی خودم به خودم می خندم . ميگم خاتون جان تو هر شمايلی شما را تصور میکردم الی اين يکی . خوب شيکم گندگی بهت ميادها !!! پوريا که خيلی با حاله همچنان در حالت های پدر مفتخر به سر مي بره و آنچنان با شيکم من حرف ميزنه که گهگاهی فکر میکنم صورتم به شيکمم منتقل شده !!! ميگم پوريا جان خيال نکنی فقط کياوش حسوده ها من کخ خاله اش هستم از اون حسود ترم . حالا قرار شده برام کتاب " من حسود نيستم " را برام بخره .اوضاع عمومی ام خيلی بهتره . هر کی ازم می پرسه ما های اول سخت بود . جواب می دم که نه خيلی من خيلی بد نبودم . اونوقت پوريآ خنده اش ميگيره که تو قيافه ات را يادش رفته !!! ميگم همين فراموشکاری خانم هاست که باعث ازدياد جمعيت ميشه . ولی جالبيش اينه که من که هيچوقت اينجوری نبودم و هميشه يک جورايی تو دلم بلوا بود انگار آروم شدم . يک آرامش غريبی دورمو گرفته . خولاصه کم کم دارم نوک درخت های بهشت را از اين بالا می بينم
* کياوش ( عسله خالشه اين پسر ) هم که کلی مرد شده . يک نقاشی کشيده از من در حاليکه يک نی نی تو دلمه !!! زنگ که می زنه اول می پرسه " نخودت خوبه " ( به تقليد از روشنک ) . تو مهد و محل کار مامانش آنقدر از نی نی حرف زده و تعريف کرده که همکارای روشنک خيال می کردند روشنک دومی را در راه دارد . قبل از عيد آمده با کلی قيافه می پرسه که
کيا : نی نی شما دختره يآ پسر
خاتون : نمی دونم که خاله بايد دنيا بياد تا بفهميم
کيا : اسمش را چی میخواهيد بگذاريد
خاتون : نمی دونم خاله تو بگو
کيا : اگه پسر شد بگذار علی مردان خان
خاتون : !!!! حالا اگه دختر شد چی کيا : خوب اگه دختر بود بگذار " کيميا "
خوب کلی حرف و تعريف دارم برای نوشتن ولی باشه برای بعد . باشه تا به آدرس جديدم عادت کنم .
قربان شما خاتون مادر

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 2:55 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger