نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
* با پوريا داشتيم حرف می زديم صحبت بچگی ها شد .کلی حرف های خنده دار زديم . کلی چيز ميز يادمون آمد که من خداييش خيلی وقت بود يادم رفته بود . اول صحبت شامپو شد . يادتونه موقع جنگ شامپو فقط همون شامپو تخم مرغی های داروگر بود . همون زردها .حالا خيلی با حال شده بود صورتی هاش هم آمد که کمتر بود . من خاله ام خيلی کلاس بالا بود . هميشه عشق من اين بود که برم حمام دستشويی اش را بچرخم. کلی صابون و شامپو های خارجکی خوشگل و خوشبو داشت . اون موقع ها که فقط دو تا کانال تلويزيون بود و هميشه اول برفک داشت ،بعدش بوق هفت رنگ و بعد عکس آدم ها و بچه های گم شده !!! کلی خنديديم چه همه الان و اون موقع با هم فرق داره .ياد دوزاری ، يک تومنی و اولين اسکناس ده تومنی . اون موقعی که اسکناس 200 بالاترين رقم اسکناس ها بود . اون موقع که اکثر خونه ها حياط داشت و اکثر بچه ها دوچرخه . ياد اون موقع ها که جلد بستنی ها کاغذی بود . ياد بستنی آلاسکا نارنجی ها و شيرکاکائويی ها که دم مدرسه ها و استخر می فروختند . ياد اون تاب آهنی ها که تو حياط داشتيم . و از همه مهمتر ياد برنامه های تلويزيون . ياد عکس افراد گمشده و نشون دادن نقاشی بچه ها !!!
* با کياوش نشسته بوديم جلو تلويزيون داشتيم کارتون ميديديم و غذا میخورديم . کيا همينجوری رفته بود تو کارتون و غذا نمی خورد . بهش ميگم
خاتون : کيا جان غذات را هم بخور
کيا : دارم کارتون می بينم و نمی تونم
خاتون در حاليکه يک قاشق می گذاره دهن کيا : خاله جان می دونی وقتی من بچه بودم خيلی دوست داشتم وقتی کارتون می بينم غذا بخورم . ولی اون موقع ها وقت ناهار برنامه کودک نداشتند کيا با تعجب : نداشته ؟؟ خوب چرا CD نمی گذاشتی ؟؟
خاتون : خاله جان اون موقع VCD اختراع نشده بود !!
کيا در حالیکه دوباره رفته تو کارتون : اين که کاری نداشت . با همون ويدئو معمولی ها کارتون ميديدی !!
مرده بودم از خنده ميگم : خاله جان ما اون موقع ويدئو نداشتيم . خيلی ها نداشتند
کيا با قيافه متعجب : خوب اونوقت چی کار میکردين ؟
خاتون : خوب خاله جان من کلی نوار قصه داشتم . مثل همون خروس زری پيرهم پری که تو هم داری .
کيا : آهان واسه همين همه شعر هاشو حفظی !!!

* دختر يکی از همکارامون دبستانه .بعد از مدرسه مياد پيش مامانش . مامانش داشت باهاش چونه ميزد که اگه بشينه الان مشق هاش را بنويسه می تونه خونه که رفتن کارتون ببينه . اون هم شاکی که بابا می خواد فوتبال ببينه و نمی گذاره من CD هامو بگذارم . مامنش هم خنديد و گفت خوب بهتره که ميری تو اتاق خودت اونجا با ويدئو ببين . ( مثل خيلی از خانواده ها با عوض شدن سيستم پخش ، تکنولوژی قديم به اتاق بچه ها منتقل شده ) .انقدر با حال بود با کلی ناراحتی گفت که نميشه اون ها همشون تهشونه !!!به مادرش ميگم که منظورش چيه ؟؟ می خنده میگه حوصله نداره نوار ها را بگذاره تا بره اولش !!! CD را هر وقت بگذاره اولشه !!!
بابا به خدا اين بچه ها خيلی با حالند ما خيلی قوزميت بوديم !!!

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 11:51 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger