نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
به قول اون معتاده " هشتم ولی خشتم " !!! .

ما هم هستيم ولی قبل از بودن کلی کشتنمون . حکايت ما و محيط کاريمون نمی دونم داستان کدوم قسمت Pat & Mat است !!! اين بخشی که من به عنوان تنها بانوی کارشناس دارم پايه های مملکت را بد جور توش سابش می دهم قبلا که من آمدم مثل هر جای آدميزادی ديگه يک رييس داشت سه تا کارشناس و سه تا تکنيسين . ولی الان در اثر مرور زمان و وقوع کودتاهای مختلف در بخش های مختلف و مهاجرت روسای برکنار شده بخش های ديگه به سرزمين ما ( در اثر ميزان خوش گذرانی در بخش ما !!! ) ما به لطف و کمک الهی تعداد 4 فروند رييیس اسبق ، فعلی ،مخلوع و غيره داريم که خدا را شکری فقط به دستور دادن عادت کردند و دو عدد کارشناس که يکيش بنده هستم و يکيشون يک آقايی با حالی است که کارش از بازنشستگی هم گذشته . حالا وسط اين بلبشو رييس خيلی اعظم را هم عوض کردند و يک دانشمند ديگه را آوردند که بنده خدا هنوز به روال کار های خنده دار ما وارد نيست و کليه افرادی که احساس میکنند کوچکترین شانسی برای ماهيگيری از آب گل آلود دارند ( حتی آقای مسئول آبدارخانه ) عزمشون را برای ماهيگيری از آب گل آلود جزم نموده بودند بالاخص کليه رييسان بخش ما !!! خولاصه اينکه ديگه هفته پيش اون رگ خاتونی ام گل کرد و آنچنان فريادی زدم که رنگ خودم پريد . که ای بابا انصافتون را خوش . آخه چند نفر به يک نفر . هر کدومتون يک ساز ميزنيد . با همديگه هم که خدا را شکری هماهنگی نداريد . من هم که ضريب ديوانگی ام بالا خوب داغ میکنم ديگه . اينجورري بود که ما نبوديم .

* حالا هم آمديم ديديم همه در حال بازی بازی هستند و جواد تازه داماد هم ما را دعوت نمودند . اول گفتم بعد يک ماه ديگه چه خبره بيام اعتراف هم بکنم . بعد ديدم از اين اعتراف الکی ها نمی چسبه بخصوص يک ماه بعد از شب يلدا .کلا اعتراف کردن کار راحتی نيست . البته راستش را بخواهيد قسمت کردنش هم خوبه هم راحته کلی هم خوش میگذره ولی قسمت اعترافش هم سخته هم خيلی خوشايند نيست . البته اعتراف به اينکه من هميشه از رنگ آبی خوشم ميومده ولی الان قرمز را ترجيح می دهم يا اينکه من به سوراخ دماغم علاقه عجيبی دارم خيلی هم سخت نيست . اون اعترافی سخته که وقتی خودت هم تنهايی يادت ميوفته يک دفعه قيافه ات يک جور ديگه ميشه و سعی ميکنی که ديگه يادت نياد يا اونقده خنده ات ميگيره که نفست بند بياد. که خدا را شکری من از همه نوعش دارم ولی بالاغيرتا شوما همينقدر آتو از من داريد بسه . فقط به کلکسيونم اين را اضافه میکنم که جاها و چيز های تنگ حالم را بد ميکنه و شديدا کلافه ميشم .از بچگی همينجوری بودم ولی الان بيشتر شده . لباس یقه اسکی نمی تونم بپوشم .ساعت ، حلقه ، گردندبند ، دستبند، پابند و خولاصه اينجور چيز ها را فقط چند ساعت می تونم تحمل کنم و اگه يک دفعه تنها باشم و نتونم غزن لباسم يا گردنبند و اين حرفها را باز کنم اونقدر حالم بد ميشه که ممکنه لباس يا زنچير را پاره کنم !!! ميگم شديد شده باور نميکنيد . الان تو سينما ، تاتر يا محل کارم ممکنه ديگه نتونم کفشم را تحمل کنم و دلم بخواد که درش بيارم . تو تاکسی ديگه نمی تونم وسط بشينم بخصوص اگه اونيکه بقل پنجره نشسته پنجره را بسته باشه . اونوقت مجبورم با کمال شرمندگی از راننده بخواهم که بزنه کنار که من يا جام را عوض کنم يا پياده بشوم !! بقل ديوار يا بين دو نفر يا اتاقی که خيلی توش وسيله است نمی تونم بخوابم ( کاری که تو خوابگاه بخصوص وقتی مهمون داشتيم و اتاق شلوغ بود هميشه می کرديم . من حتی زير شوفاژ هم خوابيدم ).!! حالا قبول داريد که من خل شدم ؟؟!!ديگه همين .

*از اونجاييکه من و پوريا خيلی با هم تفاهم داريم وقتی برف و بارون ميشه و من ديگه نمی تونم سرم را هم بخارونم بچمون کار و بارش کم ميشه . ديشب مثل اين بچه مدرسه ای ها هی می رفت آسمون را نيگاه می کرد . آخرش هم امروز همراه با نوگلان مدارس ابتدايی پوريا هم تعطيل بود . دلم يک مسافرت اساسی می خواد . بدون موبايل . بدون تلويزيون . بدون کار

*راستی موش خاله هم وارد شش سالگی شد . به همين سرعت . انگار همين ديروز بود که رفتيم بيمارستان تا عسلی دنيا بياد . وقتی زنگ ميزنه و برام شعر ميخونه دلم میخواد از همون پشت گوشی بچلونمش . ولی به قول خودش فشار بس ، ماچ تعطيل !!!

قربان شما خاتون سرما زده

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 2:43 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger