سلام * بدينوسيله اعلام می گردد که دو عدد دفترچه بيمه به همراه دو عدد دفترچه قسط گم شده از يابنده تقاضا می شود به علت سر آمدن مهلت پرداخت ، قسط ها را پرداخت و دفترچه بيمه ها را به دليل به درد نخوردن در جوی آب رها سازد باشد که رستگار گردد و حاجاتش روا همی گردد . * اين مدت اتفاق زياد افتاده . يک ده روزی که خونه خودمون ساکن نبوديم که اميدوارم به قول رييس اعظم ما اين غيبت کوتاه شروعی باشه برای هجرتی طولاني !!!! بعدشم که مامان پوريا بنده خدا گرفتار بيمارستان و اين حرفها شد . فعلا آروميم و خوب و داريم روی جابجايی فکر ميکنيم . * کياوش خيلی ماه شده . بزرگ شده . روشنک اسباب کشی داشت واسه همين کيا يک مدت خونه زری بود . حالا حاضر نيست بره خونه خودشون . هرچی مامانم ميگه بچه برو بگذار ماها سر جامون بخوابيم غش میکنه از خنده و بدو ميره تو اتاق خاله نگار !!! بچه پررو با اون پاهای سياهش ...( عسله خالشه ) پريشب به پوريا ميگه که : پوريا بيا با هم کشتی بگيریم ( کار هميشه شونه ) . البته واضح و مبرهنه که هميشه در اين کشتی کياوش برنده ميشه و با موفقيت می تونه شونه های پوريا را به خاک بماله ولی پوريا اونشب خسته بود و تو حال و هوای بيمارستان و مامان و اين حرفها بود خيلی حال گزارش کردن و با هيجان تکون خوردن نداشت و همينجوری واستاده بود جلو کياوش . و در اولين حمله هم شکست خورد . بعد کيآوش بلند شد با يک قيافه ناراضی گفت : اينجوری که نميشه پوريا حداقل يک فعاليتی از خودت نشون بده بعدش غش کن !!!! مرده بوديم از خنده . پسره زبون دراز . قربون شوما