نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 




سلام
*بعد از مدت ها بچه ها آمدند خونمون . به من کلی خوش گذشت . بعد از مدت ها خيلی خوب بود . آقا کشک بادمجونش شور اونوقت برنجش بی نمک بی نمک به من درست کردن غذای سنتی نيومده درست از آب در نمياد . بميرم برا دل مهمون هام . قول می دهم دفعه بعد ميزبان گلی باشم و غذاهام شور و بينمک نباشن . بازم خونه ما بياين

* آقا کم کم دارم نسبت به موش هام دچار حالت های خاص می شوم . جالبه دلم براشون تنگ ميشه !!! و شب ها که يک کم سر و صداشون بلند ميشه پا ميشم ببينم باز دعوا نکرده باشند !!! پوريا ميگه آقا قبول نيست رسيده نرسيده اول ميری سراغ اونها . می خندم ميگم آخه گناه نکرده اند بنده خدا ها که گير من افتاده اند که حداقل کار اينه که مواظبشون باشم . جاشون تميز باشه و غذا شون براه . براشون گردو میشکونم و با پوستش براشون می گذارم . کلی عشق میکنند . به هوای عيد هم که کلی تخمه مهمون پوريا بودند . از همه بيشتر بادوم و فندق دوست دارند .تو لپشون قايم میکنند و مثلا يک گوشه برا خودشون میگذارند .

* دو تا از دوست های هم اتاقی ام آمده بودند عيد ديدنی . به نام های خانم يک و خانم دو . حول و حوش 45 سال سن دارند . خانم شماره 1 دو تا پسر دارد و خانم شماره 2 تازه 6 ماهه که ازدواج کرده ولی هنوز زندگی مشترک را شروع نکرده اند . آقا تا وارد شدند خانم يک آنچنان نگاهی به دل من انداخت که يک آن شک کردم که نکنه دگمه هام بازه و شلوار هم نپوشيدم !!!! خولاصه بعد از حرف های روتين ، خانم يک دل را به دريا زد و گفت
خانم يک : خوب به سلامتی از نی نی چه خبر
من با لبخند اجتماعی بر لب : سلامتی شما . خبری نيست
خانم يک ( در حالی که خيلی تعجب کرده بود ) : مگه تو حامبله نبودی
من در حاليکه چشام گرد شده : من ؟؟ نه والا .. تا اونجا که من در جريانم خبری نيست
خانم يک : آخه چند ماهه پيش تو ناهار خوری حرفاتون با دوست ها جوری بود که من فکر کردم حامله ای تازه بچه ات هم دختره من گفتم الان بايد حسابی دل داشته باشی ... به خانم فلان هم زنگ زدم گفتم . اون هم گفت که والا به ما که چيزی نگفته من : نه بابا خبری نيست . بچه ها از اين حرفها زياد میزنند بعدشم اگه خبری باشه من اولين نفر به خانم فلان میگم . ( يادم باشه تو ناهار خوری حواسم به صندلی های بقل و حرفهايی که می زنم باشه !!! )
خانم دو : مگه چند ساله ازدواج کردی
خانم يک : سه ساله
من : نه بابا تازه دو ساله 10 ماه تا سه سال جا دارم .عجله ای نيست وقت برای بچه هميشه هست .
خانم دو : بايد رژيم غذاييت را عوض کنی .
خانم يک : چرا ؟ برای دختر يا پسر يا اينکه چاق بشه
من : نه بابا همين که هست خوبه به خدا
خانم دو : نه موثره . اين کار را بکن
خانم يک : برای چی ؟ برای دختر يا پسر
من همينطوری هاج و واج
خانم دو : نه اونهايی که مدت طولانی است سعی میکنند و موفق نشده اند اگه رژيم غذايی شون را عوض کنند بهشون کمک میکنه که ...
من در حاليکه چشام جدی جدی گرد شده :به روش مهران مديری : بله !!!ببخشيد !!!! چی !!! من غيرتی هستم ها .. من را اينجوری نيگاه نکنين !!!! نگران نشيد من همه کار هام را با موفقيت انجام میدهم !!! ما فعلا دلمون نی نی نمی خواد . همين وگرنه از عهده بقيه کار هاش بر ميايم
خانم دو : آهان من فکر کردم می خواهيد و نميشه !!! میگم ترا خدا ميبینی اجاق کورمون هم کردند !!! به پوريا میگم الهی بگردم طفلکی کلی رفتی زير سوال ..

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:00 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger