سلام اثرات ديدن زياد سريال FRIENDS * بعد از ديدن قسمتی که ريچل حامله است و دارند با راس سر اسم بچه بحث میکنند خاتون : اسمش را می گذاريم پَريا پوريا : پَريا !! نه بابا اين چه اسميه ..پَريا !!! خاتون : خوبه ديگه همه اش ميشه براش خوند " ای قشنگ تر از پريا ، تنها تو کوچه نريا .... و ادامه اش " پوريا : نه من ازش ياد بچه دماغ بالا ها می افتم که کسی را تحويل نمی گيرند خاتون : اين که بد نيست . پس حالا که اينطور شد گل پری پوريا : چی ؟؟ گل پری ؟ ببخشيد بچه ما دنيا می آد مگه چند سالشه !! خاتون : خوبه ديگه . هم گله هم پريه . تازه آواز " گل پری جون بله اينجايی جون بله ميای بريم ؟ نميام . خسته ميشی ، نمی شم " را ميشه براش خوند !! پوريا : خاتون جان من از اين اسم همه اش ياد پارچه گل گلی می افتم . خاتون : پس نسترن پوريا ( در حال دست زدن و پايکوبی ) : نسترن ای عشق من حرفی بزن بگو ترو به خدا . اين ادا ها چی چيه تو حواست جای ديگه است تو خودت نمی دونی به خدا !!!...اصلا شايد پسر بود . اونوقت من هم میگذارم نادر !!! خاتون : نادر !! خوب باشه پس اگه نادر قبول بيتا هم قبول پوريا : ژوبين خاتون :قشنگه ولی من ياد اون چوبين و برونکا می افتم .البته خيلی وقته نشونش ندادند پوريا: روژين خاتون : اينکه دختره قرار شد تو پسر بگی پوريا : اصلا من حوصله ام سر رفته خاتون :نميشه تو دو تا اسم بيشتر نگفتی حالا که حوصله ات سر رفته همون گل پری از همه بهتره ...گل پری جون: بله . اينجايی جون: بله . دل می بری ؟ می برم . ناز تو را میخرم .
* بعد از قسمتی که پسر ها به دختر ها پوکر ياد میدهند و دختر ها همه اش می بازند . اونوقت مونيکا يک معلم حرفه ای ميگيره و کلی پسر ها را میبرند ولی اون دست آخر که ريچل و راس افتاده بودند رو کل کل راس دلش نميآد و با وجود اينکه دستش بهتر از ريچل بوده خودش را می بازونه . خاتون و پوريا در حال بازی پاسور !! پوريا : خاتون کارتات چيه ؟؟ خاتون با کمال سادگی کارتهاش را نشون ميده : ايناهاش پوريا ( با خنده ) : چرا نشون دادی ؟؟؟!!! خاتون : تو گفتی پوريا هم با کمال بد جنسی کارتهايی را بازی میکنه که منجر ميشه بتونه تو همون دست دو تا سور بزنه !!! خاتون : آقا قبول نيست تو کارتهای من را ديدی تو جرزنی کردی پوريا : خودت نشون دادی خاتون : تو گفتی خوب پوريا در حال رقص پيروزی خاتون : آقا قبول نيست تو اصلا مثل راس نيستی . يک کم از اون ياد بگير ديدی ..تازه پوکر بود . سر پول بود . حاضر شد خودش را ببازونه اونوقت تو اين پاسور چسکی را حاضر نشدی ببازی ...حالا که اينطور شد من هم ديگه بدجنسی بازی میکنم . جرات داری با من حکم بازی کن .اسم بچه ام راهم میگذارم گل پری !!
* تو صف تلفن واستادی و نفر جديد از راه میرسه . بعد از يک کم ايستادن می پرسه : شما هم میخواهی تلفن بزنی ؟؟؟ من : نه من خلم دوست دارم همينجوری بقل تلفن واستم و افراد داخل کابين خيره بشوم !!!
* دم عابر بانک واستادی که پول بگيری . مثل بقيه نمی چسبی به فرد جلويی و يک کم با فاصله وايميستی که مثلا طرف با خيال راحت کارش را بکنه . فرد جديد وارد صحنه ميشه و بعد از يک مدت می پرسه : شما هم با عابر کار داری ؟؟ من : نه . من جديدا عاشق اين عابر بانک شدم روزی سه ساعت ميام وايميستم نگاهش میکنم که يک وقت از عشقش نميرم . !!! بعدشم که وايميستی برای انجام کار های بانکی ات انگار که صف شيره همچين می چسبند بهت که نمی تونی ببخشيد باسن مبارکت را تکون بدی !!!
* ساعت يک ربع به هفت صبح در ورودی شرکت ( بعد از کارت زدن ) و نگهبان نه خيلی جدید :
نگهبان با حالت دفاع از ناموس مملکت : خانم شما کجا ؟؟؟ من در حاليکه هنوز چشام خوابه و مسلما مغنعه ام کجه : آقا من خيلی با حالم . نذر کردم صبح ها ساعت 6 از خونمون بيام بيرون که ساعت يک ربع به هفت برسم اينجا و از اين در بيام تو کارت بزنم و بروم دوباره خونمون !!! باشد که مورد قبول درگاه الهی قرار گيرد . خوب وقتی کارت میزنم يعنی کارمندم ديگه ...
* تو صف تاکسی های خطی : تو نشستی تو ماشين و و نفر بعدی سرش را از پنجره میکنه تو : خانم ميره آرياشهر ؟؟ من : بله ايشون بعد از اينکه نشستن : شوما هم همونجا ميرين ؟ من : نه من می روم تجريش !!! چون جديدا از امين آباد فرار کردم خواستم از اين وسيله نقليه که می دونم ميره آرياشهر استفاده کنم !!! و اين قصه هر روز ادامه دارد ...
قربون شوما و دريا خاتون که به لطف دولت مکرمه در راستای طرح فقر زدايی هنوز حقوق نگرفته و حالا حالا هم خبری از حقوقش نيست