سلام * واحد روبرومون چند وقت بود که خالی بود . حالا يک مدتی هست که کلی رفت و آمد داره . يک مستاجر جديد آمده که همين پنجشنبه عيد غدير عروسيشونه . خيلی کوچولو هستند . شايد 23 - 24 . کلی هيجان زده اند . ديشب به قولی جهاز کشون داشتند . ما هم اينور کلی هيجان زده شديم و ياد عيد غدير دو سال قبل را کرديم . * به مبارکی و ميمنت ما هم به مقام مامان بزرگی و بابا بزرگی زسيديم . موش های ما صاحاب چند تا بچه شدند که من از شمردن آن ها به علت فشردگی جا و تعدد دست و پاها معذورم !!! الان ديگه تقريبا يک هفتشون هست ولی هنوز انگار ی چشمماشون باز نشده . اندازه يک بند انگشتند و انگاری يک کرک کرم رنگ روشون را گرفته .. موش ها گفتند از ما که دودی بلند نميشه خودشون پاشند اقدام کنند . * اين مدت پوريا ما را حسابی درگير کرد . ايشون در طی يک عمليات متهورانه افتادند زمين و همون زانوشون که از قبل هم مشکل داشت دوباره مشکل دار تر شد . چون برنامه روز تعطيل بود به دکتر اعلمی دسترسی نداشتيم واسه همين کلی گير بيمارستان و دکتر های غريب و تجويزات عجيب افتاديم . اون جناب دکتران دستور MRI فرمودند . بعد از کلی معطل شدن برنامه MRI انجام شد . ولی جواب را به ما ندادند. گفتند 48 ساعت بعد . میگم بابا اين بنده خدا مثلا اورژانسيه ولی فايده ای نداشت . می گم حالا اين پوريا ما طفلکی درسته درد داشت ولی خيلی که اورژانس نبود . اون بنده خداهايی که کارشون جدی گير لحظه هاست چی می کشند . خولاصه کنم . آخرش اين شد که صبر کرديم تا بعد تعطيلات بتونيم دکتر اعلمی را ببينيم . من به دکتر اعلمی خيلی اعتقاد دارم . دکتری هست که به روش های هجومی علاقه ای نداره و تو مطمئنی اگه روشی را برات تجويز میکنه ب رای پولش نيست. اکثر درمان هاش هم با ورزشه و کم پيش مياد کسی را به تيغ جراحی بسپره . خوشبختانه سابقه پوريا هم پيش خودش بود . ديگه به اعلمی که رسيديم پای پوريا متکای خوبی شده بود !! بنده خدا اعلمی هم گت که خون و آب ميان بافتی زيادی جمع شده و اينجوری معاينه جواب نمی ده اصلاهم لازم نبود MRI بگيری اين معلومه که پارگی نيست و کشيدگی شديده . يک قرصی داد برای جذب آب و خون دور زانو . همراه با يک ورزش که اگه جذب نشد اونوقت بايد از روش های هجومی استفاده کرد .. اينجوريها . اولين کار خنده داری هم که کرديم خريدن يکی از اين غالب های WC های خارجکی برای WC ايرانکی خودمون بود. * ما اينجا هر وقت حوصلمون سر ميره جاهامون را عوض می کنيم . اين کار حداقل ماهی يک بار اتفاق می افته . منظورم از جا قسمت کاری نيست . منظور فقط جای ميز و صندلی هست . امروز ن.بت اتاق ما بود . ما همه يکی يک ميز به بالای اتاق ارتقا پطدا کرديم و کامپيوتر من ميز جدا بهش تعلق گرفت که در نتيجه مونيتورش رو به ملت قهرمانه و من هم روم به ديوار میيشنم و کار میکنم. و همکاران گرامم هم در پشت سر من به مملکت خدمت می کنند . من ديگه برم .آمدن يک ديتا لاگر نصب کنند بايد برم شاهد ماجرا باشم .دلم میخواد چشام را دربيارم بگذارم تو کاسه آب سرد !! تا حالا اين احساس بهتون دست داده ؟؟؟؟