خوب بينم آدم در مملکت اسلامی رييس نداشته باشه ، می شينه کار میکنه ؟؟ نه جان خاتون می شينه کار میکنه ؟ معلومه که نميشينه کار بکنه. بلکه ميشينه پای شبکه بعد از مدت ها برای خودش کيف میکنه . حالا اگه دست استکبار جهانی در کار باشه و شبکه وصل نباشه چی ؟؟؟ اونوقت با اين ضد حال چی کار می کنه ؟ فکر میکنيد ميشينه دوباره کار می کنه ؟ نه جان خاتون ! فکر مي کنيد ميشينه کار میکنه ؟ معلومه که نخير . بلکه ميشينه برای وبلاگش می نويسه که به محض وصل شدن به شبکه بتونه اعلام وجود و حضور کنه . اين بود نظر من راجع به نداشتن رييس * يک خوبی کار من اينه که قسمت سر و کله زدن با ارباب رجوع را نداره . تنها به اصطلاح ارباب رجوع ما شرکت ها مشاور هستند که باهامون کار می کنند و دانشجو ها که برای پروژه هاشون اطلاعات می خواهند که همانا دسته دوم آدم را ديوانه میکنند . من کلا باهاشون راحت کنار ميام چون هنوز يادمه آدم وقتی دانشجو هست چه حالت هايی داره .يک پروژه ای بر می دارند که بنده خدا ها هيچی ازش نمی دونند . با يک استاد راهنمايی بر می دارند که خود استاده هم نمی دونه چه خبره . اينه که شروع کارشون هميشه سخت می شه . حالا فکر کن بايد بيان پيش ما که مثلا بهشون کمک کنيم !!!بميرم براشون می ميرند و زنده می شوند تا بلکه يکی از ما راضی بشه و اطلاعاتی که همچين به درست بودنش هم اعتمادی نيست را بهشون بده . اينه که من هميشه سعی میکننم که تا ميشه کمکشون کنم و خيلی دقشون ندهم .ولی ديگه بعضی هاشون نوبرند و تو دق دادن ادم استادند . حالا ديروز يک دختره آمده از دانشگاه صوتی تصويری واحد بورکينافاسو . يک رشته خيلی مهم مثل هوا فضا را بصورت مکاتبه ای و ديکته از پشت تلفن می خونه !!! و کلی انگار که از دماغ فيل افتاده و قراره مشکلات هسته ای و غطر هسته ای ما را هم حل کنه . کلی ديوونه ام کرد . ديگه آخرش داشتم گريه می کردم که ولم کنه و بره . حالا مطمئنم هر جا که بره از عدم همکاری من کلی سخن رانی میکنه .کلی با هم سر و کله زديم . انتظار داره من بشينم به قول خودمون مطالعات نيمه تفضيلی پروژه اش را براش انجام بدم . بهش می گم که ببين اين اطلاعاتی که من بهت دادم را بايد بری روش کار کنی و نواقصش را برای کار خودت در بياری و بر طرف کنی . ميگه خوب نمی تونی اين کار را برام انجام بدی ؟ می خندم میگم می دونی پروژه ات چيه ؟ من را همينجوری نگاه میکنه . میگم پروژه ات همينه . بايد روی روش فلان و فلان برای انجام دادن فلان ، کار کنی . يعنی همين کاری که من دارم شروعش را بهت می گم . دوباره نگام میکنه . میگم برو پيش استاد راهنمات خودش بهت میگه . ميگه حالا تو يک کم برای من مرتبش بکن تا من که می روم پيشش حداقل يک کاری کرده باشم !! اين دفعه من همينجوری نگاهش میکنم . بهش میگم ببين فکر میکنم تو اولين دانشجويی هستی که من دلم میخواد خفه اش کنم . قبلا رو کار آموز هام اين مسئله را امتحان کردم و کسی به من شک نکرده روش هام تضمين شده است . * خوشم مياد آنقدر به غم و غصه و غر زدن عادت کرديم اگه غير از اين حرف بزنيم طرف مقابل حوصله اش سر ميره . اين مدت که ما اوضاعمون بهم ريخته خوب وسطاش اتفاق های خوب هم بوده . عروسی بوده ، مهمونی بوده .ماجرای موشها بوده . ماجرای همسايه ها بوده ولی آقا تا من ميومدم راجع به برنامه های خوب تعريف کنم و قصه بگم همه يک جوری نيگام می کردند انگار دارم مثلا کفر می گم . اونوقت بايد ماجرای مثلا پای پوريا و داستان های بيمارستان و يا مريض شدن خودمون را روزی 40 بار تعريف می کردم . من هم که آدم نيستم همه چی را جک می کنم . اونوقتن ديگه بيا ببين ملت می خواستن ما را مثل جادوگران بسوزانند !!! تلفن ها از همه خنده دار تر بود .اگه مثلا می گفتم حالش خوبه و همه چی روبه راهه انگار کسی باور نمیکرد يک جوری حرف می زدند که انگار مثلا من میخواهم قضيه را کمرنگ کنم و الان پوريا پاش را گرفته دستش و داره لی لی میکنه !!! حالا اون هم من که وقتی چيزی تعريف میکنم کلی آب و روغنش را زياد میکنم . دور از جون پوريا که پاش کنده نشده بود که . درد داشت ولی ناسلامتی 4 طبقه می رفت بالا 4 طبقه ميومد پايين .هميشه روزی 40 بار خبر فوت افراد مختلف را که ممکنه اصلا هيچ آشناييت يا ربطی با آدم نداشته باشند را به آدم میدهند . اگه اين نباشه از صحنه های وحشتناکی که احيانا خودشون ديدند يا کسی ديده و تعريف کرده .آدم هم همينجوری بايد بشينه پيششون و به آمار تلفات و اخبار وحشتناک گوش کنه ، در حاليکه لبخند اجتماعی ميزنه سرش را تکون بده . انگاری ديگه کسی خاطره های جالب و خنده دار يا عادی بدون مرگ و مير و تصادف و سقوط و ... نداره !!! خولاصه اينکه خوشم مياد از چيز هايی که خودمون را بهش عادت داديم . همين برنامه های محرم هم نمونه اشه . عذاداری ها هم جزو خوشگذرونی هامون شده . از 100 روز قبل آماده می شيم و تا 100 روز بعد ادامه می دهيم . آدم که از اول ديوونه نيست کم کم ديوونه ميشه
قربون شوما و دريا خاتون که ديگه الان اعصاب عذاداری و اين حرفها را نداره و هر گونه صحبت مرگ و مير و اينجور چيز ها را ممنوع اعلام کرده
راستی من اينقدر از اين آهنگه خوشم مياد که نگو نمی دونم کی آدرسش را برام فرستاده بود