سلام *بعد از هزار سال مجددا نگار جان بر عرصه اينترنت و اونترنت نمايان شد . . والا اين تقريبا دو ماهي که شوما از ما بي خبريد و ما هم از شوما اتفاق خاصي نيوفتاد جز سر مشغولي بيخودي من . اول که بد از شوک تعويض رييس جايم را عوض کردند. بعد هم که طي انجام يک سري عمليات کوماندويي و انجام يک سري نامه نگاري هاي طولاني که طول و عرضش از تمامي انشاهاي دوران تحصيل من بيشتره !!! به علت حضور هيئت ژاپني و کار هايي که انجامش به عهده من بود بنده را بالاخره با اون طناب آبي سحر آميز به شبکه متصل نمودند . ولي دو روز بعدش من براي انجام يک سري کار هاي پژوهشي !!! و تحقيقاتي دو هفته اي تبعيد شدم به دو ر ترين نقطه مملکت در نوار شرقي حکيميه تهران !!!! مي مردم تا از نوار غربي برسم اونجا و مي مردم تا از نوار شرقي برگردم خونمون . تو محل کار هم تا چشم ما را دور ديدند زدند به تيپ و تاپ هم و دوباره جاي ما را عوض کردند !!!! و جالب تر از همه اينکه بعد از اون همه نامه نگاري که منجر به اتصالات ما شده بود دوباره در جاي جديد که تنها يک ديوار با جاي قبلي فاصله داشت اجازه استفاده از خط را بهم ندادند و اعلام کردند که بايد دوباره درخواست بدي !!! می گم ببخشيدا مگر روسا نسيان گرفتند خدارا شکری که رييسی عوض نشده که همه همون قبلی هان نمی دونم چشون شده بود که تنها سرگرمیشون جابجا کردن من و خوندن نامه های عاشقانه بود !!! من هم دور از جون همه شوما ها ديوانه شدم و اون رگ ترکي که در اثر 4 سال زندگي در تبريز بصورت اکتسابي بدست آمده بود بالا آمد و گفتم به درک ( ببخشيدها) . انگار براي کار هاي عمه مهري طفلکي خودم مي خوام . والا به خدا خنده داره تو اين بخش به اين گندگي اين همه کامپيوتر به شبکه وصله محض رضاي خدا يکيشون برنامه هايي که من باهاشون کار مي کنم را نداره ولي بيا بگرد بازي ها را بشمر !!! يا من با فضايي ها کار مي کنم ( دور از جون مريخي ها ) يا يک جاي کار گير داره . خوب من هم رو کامپيوترم بازي دارم ،کلي آهنگ هم دارم ولي عوضش محض رضاي خداوند باريتعالي يک چيز هاي خنده دار ديگه هم به نام کار هاي مملكت اسلامي هم دارم !!! که خوب نتيجه اش اين بود که با همکاري همکاران قرار شد زير اون تابلو معرفي بنده که براي تكريم ارباب رجوع به ديوار بالاي سرم کوبيده اند دو جمله اضافه بشه . اينجوري : خاتون فلان زاده فلاني کارشناش فلان شناسي و فلان متري ( ديوانه زنجيري لطفا باچند متر فاصله بايستيد !!!) خولاصه اينکه اين روش هم فايده نداشت ولي به علت هيجان انگيزي کل موضوع و ايجاد جاذبه هاي توريستي و رفع کسالت همکاران دوباره جاي من را عوض کردند !!!! که اين تعويض جاي نهايي تنها خوبي که داره اينه که به نت وصله و من را از مسافرت هاي طولاني به سايت اصلي نجات مي ده و گرنه بقيه چيز هاش چنگی به دل نمی زنه منجمله همجواری با بانوی اول معاونت !!!! * راستي مسابقه شنا هم داديم . البته امسال قرار نبود من شرکت کنم . ولي الهام تو هفته آخر پدرش فوت کرد و نتونست شرکت کنه واسه همين من جايگزين شدم بد نبود امسال تو آزادی بود . کلی بزرگ بود جو گير شديم . رده سنی ما 50 متر بود و بقيه رده های سنی 25 بودند . روشنک هم يک رده بالاتر از من بود . خلاصه دو خواهر مراسم درو کنی را اجرا کرديم که خيلی چسبيد . محل اقامت هتل المپيک بود . من اول می خواستم شب اونجا نمونم ولی بنده خدا پوريا بعد از 1000 سال احتياج به جشن مجردی با دوستاش داشت اينه که سه تاش با هم بهانه شد و من و بالشتم به هتل المپيک رفتيم . حالا اونجا هم نمی دونم سمينار چی چی ايران خودرو بود کلی آدم خوشگل داخلی و خارجی به همراه ماشين های داخلی و بنز های خارجی ريخته بودند تو هتل اينه که من و بالشتم کلی اونجا هنر نمايی کرديم . خوب زبونم راه افتاده معلومه که حالم خوبه . حالا باز هم کی حرف دارم که تا آخر هفته وقت دارم بگم .
قربون شوما و دريا خاتون
آهان فقط يک چيز ديگه زنگ زدم به روشنک کياوش گوشی را برداشته .بعد از کلی احوال پرسی میگه خاله ننار اشتباه گرفتی ! میگم اِ !!! چه جوری اشتباه گرفتم مگه اونجا خونه شما نيست میگه نه اينجا کلانتريه !!!