دوران خوشی مون گذشت . سال 81 بعد از يک سال و نيم که با کلی دغدغه و استرس کار کرده بودم رييس جنجالی ام عوض شد و بنده خدا اين رييس جان شناگرمون آمد . 4 سال با آرامش تمام باهاش کار کردم و 2 سال تمام باهاش هم اتاق بودم . يک بار صدای بلند اين مرد را نشنيدم و يک بار عصبانيتش را نديدم . هميشه همه چی را با آرامش می گذروند و هر اتفاق طوفانی که می افتاد نمی گذاشت موجهاش کارشناساش را با خودش ببره . احترام همه را حفظ میکرد آخرش همونی که اين همه هواش را داشت زير آبش را زد و بد جوری هم زد . هيچی بهش نگفت . فقط گفت "تنها انتظاری که ازت داشتم اين بود که بگی تا زمانی که من هنوز اينجا هستم پست را قبول نمی کنی . رفتن من يک هفته هم نمی کشه ".اين وسط من از همه طفلکی تر می شوم . اين يارو همونيه که يادتونه سر برنامه انتخابات داشت من را می کشت. دلم بيشتر برای صحبت های تخصصی کارتونی مون با حامد تنگ ميشه حالا اين بنده خدا رييسم هنوز کار هاشو تحويل نداده اين يارو آمده نشسته سر جاش و مگسان دور شيرينی برای تبريک گفتن بهش از صبح در اتاق را ول نکردند . ديگه واقعا بايد به فکر جای جديد باشم و لا غير . حداقل اولين کارم اينه که بتونم اتاقم را عوض کنم .