پوريا در حاليکه رو مبل نشسته و داره اخبار ورزشی می بينه :ا ِ بچه اين چيه سرت کردی ؟؟ خاتون در حاليکه يک ملافه انداخته رو سرش و به زور از زير ملافه می بينه داره راه میره و دستاشو تکون میده : من ديگه خاتون نيستم . من يک مرگ خوارم !!!هوهاااااااااا..هوهااااااااااااااا پوريا : ؟؟؟!!!! آهان من فکر کردم داری حجابت را حفظ میکنی !!!! خاتون : هوهاااااا...هوهااااااااا..هاااااااااااااااااااا..هاااااااااااااااااا..نه ... پوريا بچه الان ميوفتی . جولوتو میبينی اصلا .؟؟ خاتون : هوهاااااااا..هوهاااااا... من الان دارم بهت حمله میکنم ..هوهاااااا...هوهااااااا از خودت دفاع کن پوريا : اين مرگخوار چی هست حالا اصلا .... خاتون در حاليکه هنوز ملافه رو صورتشه : مرگخوار ها همه شادی و خوشي های دور و برشون را میخورند ..هوهااااااااا..هوهاااااااااااااا... نگهبانای آزکابانن . چشم و چار ندارند فقط يک دهن دارند .هوهااااااااااا..هوهاااااااا دستاشون هم اينجوريه ... پوريا : آهان ..خوبه خوبه ...به تمرينت ادامه بده خاتون : نه تو الان بايد از خودت سپر دفاعی بسازی وگرنه من ميام تو رو میبوسم پوريا ( با خنده ) : خوب اين که بد نيست برای چی سپر بگيرم جلو خودم خاتون ( ملافه را زده بالا تا بتونه ببينه جلوشو ) : بازی را خراب نکن ديگه . مرگ خوار ها با ماچ آدم میکشن . پوريا : به به چه روش خوبی . حالا تو هم يا بيا يک کم ما را بکش يا بگذار ببينيم جلالی مربی پرسپوليس شد يا نه
چند روز بعد
پوريا : باز هم که تو آزکابانی شدی که بچه خاتون : نه من الان لولو خرخره هستم . پوريا ( با خنده ) : اِ ، ببخشيد آخه شوما لباستون درست مثل آزکاباني هفته پيش بود خيال کردم باز هم قضيه سپر و ماچ و اين حرفهاست . خاتون : نه . من لولو خرخره ام ولی چون نمی دونم دقيقا چه شکليه باز هم از ملافه استفاده کردم . می بينی چه همه من با استعدادم پوريا : حالا اين يکی چيه اين هم ماچ و اين حرفها را داره ؟؟؟ خاتون : نه . اين همون شکلی ميشه که تو بيشتر از همه ازش می ترسی . از هر چی بترسی اين اون شکلی میشه . حالا تو از چی بيشتر می ترسی ؟؟
* نصفه شب پشت خط تلفن در حاليکه صدا قطع و وصل ميشه ... پوريا : چی شده صدات ولومش پايينه . دلت واسه من تنگ شده ؟! خاتون ( در حاليکه اشکش در آمده ) :بو هو بوهو بوهو پوريا :دوباره همسايه پايينی ها دعواشون شده ؟؟ زودی ميام . تموم شد ديگه . خاتون : بوهو بوهو بوهو ...نه واسه اون نيست که ..يعنی اون هم هست ...ولی آخه..دامبلدور مرده !!! بوهو بوهو ...دامبلدور مرده ....بو هو بو هو بو هو . پوريا : !!!!؟؟ انگاری ديگه نمیشه من خيلی زود تر بايد بيام خونه .