نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 




سلام

* خوب تو پست قبلی کلی غر به جون طفلکی کار آموزم زدم یادم رفت از خوبی های داشتن کار آموز هم بگم . اولیش اینه که بعد از مدتها چیز هایی که برات روتین شده و یادت رفته رو بازبینی میکنی . میشینی کنار دستش و بهش میگی که چه کار هایی بکنه و چون تازه از دانشگاه آمده تو هم کلی چیز میز ازش یاد میگیری . چیز هایی که یا یادت رفته یا اصلا بلدشون نبودی. دومیش اینه که بعد از یک مدت طولانی دوباره حال و هوای دانشگاه و کار های جدید می افته تو سرت و گیر میدی به قورباغه هایی که باید قورتشون بدی و هی تنبلی کردی .حالا من هم گیر دادم به دو تا قورباغه چاق که امیدوارم تا داغم بتونم یک کاریشون بکنم .خلاصه همه این حرفها اینکه کار آموز داشتن بسیار مفید و لازم میباشد .ولاغیر

* اون انگشتم که مونده بود لای در ماشین را یادتون هست ؟؟؟ خوب بنده خدا هنوز درد میکنه و نمیتونم باهاش سنگین بلند کنم. جالب اینه که کبودیش برطرف شده و به جاش سفید شده . فکر میکنم که یک کم ناخنم بلند بشه احتمالا از عرصه گیتی حذف خواهد شد.



* سهراب جان یک نظر خطری داده بود مبنی بر اینکه بنده دلم نی نی خواسته بوده و خودم متوجه نبودم. اولش خواستم یک بیانیه بلند بالا بدم دیدم خوب بچه همچین بی راه نمیگه . اینه که گفتیم یک کم اعتراف کنیم .والا نی نی داشتن خوبه . هیجان انگیز هم هست . من هم خودم به شخصه نی نی را دوست داشته بودم يعنی از اونها نيستم که بگم نه من اصلا بچه دوست ندارم و دلم نمیخواد يآ زوده و از اين حرفها .ولی این وسط یک سری چیز های دیگه هم خیلی دخیلند . الان برای من اولیش شرایط کاریمه که به خاطر یک سری مسائل که متاسفانه با حضور کابینه جدید هم حل نمیشه متزلزله .این برنامه هم که فقط پروژه 9 ماهه نیست از وقتی دل آدم یک کم معلوم شد ملت همکار و رِییس دچار حالت های خاص میشوند تا ابد .این مسئله جزو چیز هایی است که به عنوان اهرم فشار می تونن ازش استفاده کنن.این از محیط کار . مرحله مهمترش خود آدمه و شرایط خودشه که خوب اون هم به نوعی هنوز آماده نیست . حالا که خودمون دوتایی هستيم کلی وقت کم مياريم چه برسه يک کوچولوی وقت گير هم به جمع اضافه بشه که تحت هيچ شرايطی هم نمی شه بهش گفت ببخشيد ممکنه یک روز به مامان جان کار نداشته باشی مثلا !!!.حالا همه این فکر ها اون موقع است که نسبت به بچه دار شدن مثبت هستم . ولی بیشتر مواقع فکر میکنم که خوب حالا که چی ؟یک بنده خدای دیگه را بیاریم اینجا اونهم بدون اجازه . تو مملکتی که خدا را شکری حساب و کتاب نداره و از هیچیش مطمئن نیستم .تا کوچولو هست که اسباب بازی دور و بریهاست . مامان و باباش را هم که خدا را شکری نمیبینه .مادر بزرگ و پدر بزرگش را بیشتر از مامان باباش میشناسه و دوست داره . یک کم هم بزرگ میشه که همه اش میزنیم تو سرش برای درس و و این حرفها .تفریحی جز خيابون گردی که نداره .خيلی بچه با حال باشه تابستونها شنا کنه زمستونها بره اسکی !!! شانس بیاره که پسر بشه ، اگه دختر هم شد که کلی به همه طفلکی هاش اضافه میشه.باز هم شانس بياره و بياریم که مملکتمون وضعش از اينی که هست بد تر نشه و حداقل تو جنگ نيوفتيم .و شايد تقی به توقی بخوره و بتونه با شرايط قابل قبولی از مملکت فرار کنه !! اين جور موقع ها به اين نتيجه می رسم که فعلا همين من و پوريا بدون دردسر با هم هستيم و خوشيم بسه . آخرش اينکه شوما ها که من را ديدین اصلا میتونين من را با اون حالت توپ بسکت قورت داده متصور بشين ؟؟!! خلاصه همه اين ها اين که برنامه من بستگی به سياست های آمريکا در قبال ما داره !!! و لا غیر واسه همین الان شرايط برای دچار حالت های Baby boom شدن خیلی مساعد نیست.

* قبل از اينکه سال کاری ما تموم بشه که بيوفتيم تو حساب و کتاب آبهای مملکت در سالی که گذشت ، احتياج به يک هفته مرخصی دارم برای رسيدگی به امور زندگی . از رييس محترم خواهشمند است با مرخصی اينجانب جهت شست و شوی و رفت و روب منزل موافقت به عمل آورد . با تشکر .خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:25 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger