خوب بعد از دو هفته ديگه حالم خوبه بخصوص كه تونستم يك فايل جديد تر را هم بيابم . اون هم به لطف جناب مريخي ...آقا ما در راستاي اهداف فراموشي غم!! رفته بوديم نمايشگاه .اين طاهره هم گير داده بود به خريد هاي دانشمندانه و نميگذاشت كه من و گلشن كار هاي شادمانه خودمون را بكنيم . من كه مثل گيج ها واستاده بودم وسط جمعيت و دنبال كتاب هاي نيمه دانشمندانه ميگشتم كه به سطح سوادم بخوره و گلشن هم در راستاي چرخش در نمايشگاه اون هم به مدت يك هفته به عنوان غرفه گردان بخش كودك شده بود نقشه مصور و ولش ميكردي يك نفر را گرفته بود و داشت همينجور پشت سر هم بهش آدرس غرفه ها و ناشران را ميداد درست در همين راستا كه طاهره وسط خريد طرز شخم زرشك بود و من داشتم سير آفاق و انفس ميكردم مريخي بهم زنگ زد و بعد از كلي صحبت كارشناسي كه كرديم قرار شد من هارد خونه را باز كنم بلكه بشه فايل را از رو اون زنده كرد . همونجا بود كه يادم آمد رو يكي از درايو هاي مشترك بين بچه ها من اين فايل را داشتم اين شد كه به جاي كامپيوتر خونه رفتم و اون درايو را مجددا RECOVER كردم و تونستم يكBACK UP جديد تر را بيابم . الان تقريبا مشترك بين استان ها 2 ماه را كم دارم كه خوب گرفتم آمار خام اون و انجام كار هاش ديگه اونقدر اشك آور نيست . اينه كه از همينجا كلي از همه سروران و همراهان و ياداوري كنندگان و ياداوري شوندگان و اين حرفها متشكريم . و حالا كه همه چي تقريبا به خير تموم شده همينجا رسما اعلام ميكنم كه هيچي ارزش غصه خوردن نداره !!! باز هم كلي ممنون . حالا يك هورا هم براي رييسم كه با اين همه دوندگي ها و تلفن ها و اين برنامه ها يا نفهميد قضيه از چه قراره يا اصلا به رو خودش نياورد
حالا يك نفس عميق بكشيد و يك مسافرت با حال هم بريد ... راستي فردا عروسي يكي از بچه هاي دوران دانشگاه است مشكل اينه كه عروسي وسط هفته است . و صد البته در شهر ساري ... پوريا و طاهره اين هفته نمي تونند از تهران تكون بخورند ( چه تفاهمي ) و من هم خوب معلومه ديگه نميشه كه آدم همسر را ول كنه به امون خدا !!! حالا تا فردا ظهر ببينيم چي ميشه شايد اگه طاهره راضي به سفر بشه با هم رفتيم