نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



*تو جلسه اوليا مربيان مهد اعلام كردند كه بايد به بچه از همون كوچيكي اسامي اعضاي بدن را درست ياد بدهيد . بخصوص مكان هاي ناموسي را . و نبايد براش اسم مستعاري بگذاريد كه جاهاي ديگه استفاده نميشه و بچه بايد معني دقيق كلمات را بدونه و اين كار از خيلي از مشكلات و سوء استفاده هايي كه خداي نكرده از بچه ها ميشه جلوگيري ميكنه .حالا اين صحنه را تصور كنيد
كياوش از خواب بلند شده بوده و سعيد جناب آقاي پدر داشته قربون صدقه جناب آقاي پسر جانش ميرفته و مي گفته
سعيد : چه سالاد خوشمزه اي دارم من . سالاد من چشم داره . سالاد من مو داره . سالاد من دماغ داره ...
كياوش : اين سالاد تو كون هم داره !!!!

حالا باز راجع به پسر ها قضيه يك جورايي راحت تره براي اون عضو مباركشون از كوچيكي تا بزرگي هزار و يك اسم تعريف شده هست !! ولي بنده خدا دختر ها به دايل ناموسي حتي در نامگذاري هم سانسور شدند .

* عاشورا تاسوعا مثل هر سال با حال بود .اصلا اين تعطيلي ها را خونه نبوديم . پارسال سر برنامه آش طاهره اينها وقت پخش كردن . منطقه استراتژيك پياز داغ را سپرده بودند به من .گلشن هم نعنا داغ و كشك را در اختيار داشت . از اونجاييكه پياز داغ خيلي عزيز بود . مامان طاهره به من سفارش كرده بود كه خيلي دست و دلبازي نكنم خيلي هم به شيكم خودم نرسم كه به همه كاسه ها پياز داغ برسه . از اونجايكه بنا بر يك قانون ننوشته اگر يك عدد عنصر ايراني تبار قدرت خيلي كوچكي به دستش بيوفته آنقدر كه رييس بازي در مياره همه بندگان خدا را با همان قدرت جان به سر ميكنه و ميكشه بنده هم در راستاي همون قانون كلي همه را جان به سر كردم و به هيشكي بدون مجوز پياز داغ ندادم !!! و باز هم از اونجاييكه كه مثل هميشه همه مردم ما از دست همه جان بركفان و خدمتگذاران شاكي هستند كلي رفته بودند از كنسي من به مامان طاهره شكايت كرده بودند !!..خولاصه فكر نميكردم امسال باز هم به اين سمت مفتخر بشوم كه در عين ناباوري دفعه قبل كه رفته بوديم خونه طاهره پدر ايشون در طي يك مراسم كاملا رسمي و در مقابل مقام همسر لوح افتخار بهترين پياز داغ پخش كن را به بنده اعطا فرمودند و بنده را رسما به مقام رياست پياز داغ ها منسوب نمودند. كه اين خودش در تاريخ كلي بي سابقه است و از بزرگترين افتخار ها به حساب مياد . ..حالا با همه اين حرفها وقتي مامان طاهره در صحنه نبرد قابلمه هاي پياز داغ را به من سپرد يواشكي در گوشم گفت : خاتون جان قربون قدت مثل پارسال كنس بازي در نياري ها اين دفعه پياز ها دو برابره !!!..اينجوري بود كه not only من كلي پياز بذل و بخشش كردم but also كلي هم خودم پياز داغ خوردم ...كلي هم سر برنامه سبزي خورد كردن به رسم هر برنامه سرشار از خاله زنكي ديگه كلي با گلشن و طاهره و مصي در پوستين خلق افتاديم و هزاران هزار اتاق به ويلامون در دوزخ اضافه نموديم باشد كه مقبول افتد .

* رفته بوديم بيرون شام بخوريم . يك تيكه سالن مال بچه ها بود .براشون كلي اسباب بازيو لگو و مداد رنگي گذاشته بودند . صورت هاشون را رنگ ميكردند و عكس مي گرفتند . با كياوش رفتيم اونجا براي بازي كلي اونجا نشستيم و شكلك در آورديم ولي اين بچه راضي نشد بشينه صورتش را نقاشي كنند . خونه كه رسيديم ميبينم اي واي امان از ايين مد روز . اين شلوار ما را تا زدند به سمت بالا . دو سه تا تيكه گنده لگو افتاده بوده توش من هم با كمال افتخار ورش داشتم آوردمش خونه . زنگ زدم به روشنك ميگم . خواستين برين دوباره به من خبر بدين بيام خودم را معرفي كنم .

* شنبه بالاخره بعد از هزار سال كه كاسه يكي از همسايه ها پيش ما مونده بود . قسمتش آش طاهره اينها شد و كاسه را طي يك سري عمليات كوماندويي ( دويدن دنبال جناب آقاي همسايه در پله ها ) پس داديم .


آخرين ماه سال هم كلي بهتون خوش بگذره . به قول كياوش ما كار هاي مهم مهم بكنيد . سبزه هم يادتون نره سبز كنيد . يعني چي مثل بچه تنبل ها از بيرون سبزه ميگيرد . يك مشت سبزه سبز كردن كه سخت نيست .

قربون شوما

خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 2:56 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger