* اوضاع احوال رديفه .. فقط ما سه تا خواهر سالگرد هاي ازدواجمون همه پشت سر هم است اينه كه اين مدت سرمون به همديگه گرم بوده . البته يكي ديگه هم تو اسفند داريم ... سالگرد ازدواج خودمون كه آنقدر برف از آسمون آمد كه كم مونده بود زنگ بزنم همه چي را بهم بزنم . ديگه اصلا تو كوچه ما با ماشين نمي تونستي بيايي تا بالاي چرخ ماشين ها برف بود . در مجموع خيلي با حال بود . كتايون ميگفت شانس آوردي پارسال هوا اينجوري نبود . گفتم آره وگرنه فقط خودم و خودت تو مراسم بوديم . فردا م تولد بابا است . از طرف كياوش رفتيم براش كيك سفارش داديم . البته جناب نوه دستور خرس خوابيده داده بودند . ولي من و پوريا با اجازه خودمون قيافه كيك را عوض كرديم . حالا كيك يك آقاي دماغ گنده عينكي سيبيلو است !!! همه چيش عين بابا است بخصوص دماغش الا سيبيلش كه باباي من نداره .بابام اگه بفهمه به دماغش گفتم گنده منو ميكشه .آخه باباي من حساسه !! . اينجوري ها..ميبينين اين يك وجب آدم را به چه كار هايي مي اندازه
* در راستاي دماغ بابام ياد قديم ها افتادم .بابا خيلي خيلي عكس و فيلم دوست داره واسه همين تا اونجا كه دلت بخواد ما ها از هنر نمايي هاي بچگي مون فيلم هاي سوپر هشت و عكس داريم . كلي با اين پرژكتور و پرده سينماش و دوربينش عشق ميكرد . عروسي خاله و عمه را هم فيلم گرفته در مجموع نيم ساعت هم نميشه ولي ديدن همه عزيزاني كه الان ديگه نيستن كلي ماهه .هميشه برنامه مون بود كه بابا بساط پروژكتورش را علم كنه و سيندرلا ، پيتر پن ، پاپاي ،اسكوبي دو ببينيم . واسه همين بابا خيلي سريع Handy cam گرفت . تنها فرقش اين بود كه اين دفعه دوربين دست بچه ها ميچرخيد و بابا تو همه صحنه ها بود . اولين عكس العمل بابا بعد از ديدن فيلم خودش اين بود .. چرا من را اين همه سياه انداختين !! ( حالا پدر من خودش سبزه تنده ) تا مدتها اين را ميگفتيم و ميخنديديم ...
* پنجره اتاقم رو به نماز خونه است . از اول هفته همينجوري يك بند داره روضه ميخونه . و از اين كاست هاي فاجعه ميگذاره با صداي نعره هاي گريه و فرياد . حداقل از اون خوشگل هاش هم نميگذاره آدم خوشش بياد وقتي گوشش ميكنه . از اين فرياد گوشخراش ها گذاشته . خولاصه اينجوري ها . شنبه بريم خونه طاهره براي آش روز تاسوعا . بهش ميگم ببين سالي يك آرزو . تو فعلا يكي گرفتي برو عقب واستا ..مي خنده ميگه نه اين چون آخر سال برآورده شده من اجازه دارم باز هم امسال سر صف واستم ...
* آقا امان از اين برف .. آنقده يك دفعه كار ريخت رو سرمون كه نگو ..اين مدير عامل جان هم هي مي شست اخبار گوش ميكرد كه فلان جا 3 متر برف آمده بهمان جا 4 متر برف آمده . خوشش آمده بود يك قرار مصاحبه گذاشته بود . حالا همون مصاحبه اش كلي ايجاد زحمت و دردسر كرد به جاي خودش ،گير داد كه به من برف بديد . هر چي ما ها مي زنيم تو سرمون كه بابا برف فقط سازمان هواشناسي .. ما ها آب معادل برف داريم باور نكرد گفت يا الله برام برف بياريد . ميگيم بابا نابغه ما ايستگاه هاي اندازه گيريمون همه برف آب كن !!! ( هيتر ) دارند . برف را آب ميكنند آبش را اندازه ميگيرند فايده نداشت . خولاصه مرديم خودمون را كشتيم تا همه چي ديروز تموم شد .
* خوب به سلامتي 4 روز هم كه تعطيليم . بريم صفا ....
