نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



اينجوري شد كه يك سال گذشت

يك جورايي انگاري يك چشم به هم زدن بود . ولي يك جورايي هم در حين همين يك چشم بر هم زدن كلي اتفاق افتاده . كلي كارها كرديم كه كلي بعدش به خودمون خنديديم . كلي ادعامون ميشد كه كلي بزرگيم و عاقليم بعد تو اين يك سال كلي جاها كار هاي خنده دار كرديم كه فهميديم هنوز بايد با مامان بابامون بريم دندون پزشكي !!!..ايجوري ها ولي در مجموع سال خوبي بود . خلاصه اينكه آقا سالگد ازدواجمون مبارك !!

*ديروز تو اون برف كلي جشن و سرور به پا كرديم . صبح تو اون برف پاشديم آمديم پايه هاي مملكت را سفت بگيريم يك وقت نريزه . اصلا ماشين از تو پاركينگ بيرون نميومد .اتوبان چمران و همت فقط جاي يك خط ماشين بود . تمام كاج هاي دور اتوبان طفلكي ها كج شده بودند . پوريا رفت و گارگاه را تعطيل كردو برگشت. ظهر آمد دنبالم رفتيم خونه مامان پوريا جشن را شروع كرديم ناهار اونجا بوديم . بعد آمديم كلي تو خيابون ها تو اون برف چرخيديم خيلي با حال بود . مدتها بود اينجوري برف نيومده بود . همه مردم دچار حالت هاي هيجان زدگي شده بودند . يك عروس داماد هم ديديم كه بنده خدا داماد مثل چي چسبيده بود به شيشه ماشين كه به جايي نزنه . ما هم براش به ياد پارسال كه كلي ملت ما را تحويل گرفتند مراسم تحويل بازار برگزار كرديم .شام هم رفتيم خونه مامان اينها و دسته جمعي به همراه جناب كيا و مابقي خانواده جشن را ادامه داديم .
ديشب و پريشب با پوريا رفتيم راه بريم كلي اين درخت هاي كاج را تكون داديم كه بنده خدا ها نشكنند ولي عوضش وقتي رسيده بودم خونه تنها جاي خشكي كه وجود داشت پاهام بود كه تو كفش به سر ميبرد . حالا خوبه سرما بخورم كلي همه چي تكميل ميشه .

* ديشب كه خونه مامان اينها بوديم . پوريا به كيا گفت كه كيا بيا با هم كشت بگيريم . كيا يك ذره پوريا را نگاه كرد و گفت باشه و تا پوريا بلند شد كياوش مثل بازي وشگون ها آمدند شروع كرد به دويدن . بهش ميگم كياوش براي اين بازي بايد واستي نبايد بدويي . واستاده ميگه اينجوري بهتره و د وباره ميدوه . پوريا هم دنبالش . تا اينكه كيا رفت پشت مبل و پوريا واستاد اين كناربهش ميگه بيا بيرون با هم كشتي بگيريم ديگه . كيا سرش را از اون ور مبل سه نفره آورده بيرون و كتاب سه بچه خوك را هم گرفته دستش ميگه پوريا حالا بيا اول كتاب بخونيم !!!بعدا كشتي ميگيريم .
مرده بودم از خنده ميگم تو عجب گفتگوي تمدن هايي هستي بچه

* پريشب رفتيم خونه طاهره براي كار هاي نذري و اين حرفها مامان طاهره بنده خدا به جز نگرا ني هاي ديگه نگراني جابجايي روز اول محرم هم به نگراني هاش اضافه شده بود . اخه روزنامه همشهري نوشته بود اول محرم به جاي جمعه پنجشنبه است . بنا براين تعطيلي خوشگل تاسوعا عاشورا هم ماسيده ميشه و يكي اش ميوفته به جمعه .. جالبيش اين بود كه مي گفتن اگه كسي مراسمي مي خواهد بر گزار كند ( عروسي ) اشكال ندارد فقط با ماشين گل زده در سطح شهر حركت نكند . !!!!

* اين بنده خدا خاتون بصورت خيلي خيلي فوري و در حالت خيلي خيلي طفلكي و بر اساسا يك سري اتفاقي كه دست خودش نبوده !! براي روز 30 دي ماه احتياج به يك عدد برگه استعلاجي به همراه نسخه پزشك مربوطه دارد . از يابنده تقاضا ميشود اين نده خدا را ياري فرموده و خانواده اي را از نگراني نجات دهند !!!! با تشكر
آقا باز هم برف گرفته اساسي ...
كلي تو سرما بهتون خوش بگذره

قربون شوما و دريا خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:16 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger