* دو هفته كلا خنده داري بود و من از كل 10 روز اداري موفق شدم فقط پنج روز و نصفي حضور گرم و صميمي ام را به هم !! برسونم . آقا وسط اين همه كار و برف و بارون و كولاك من بيكار سرما خوردم اساسي و هفته گذشته دوشنبه و چهارشنبه را نيومدم و اين هفته هم يك شنبه و دو شنبه را !!! در همين راستا كلي رييسم خوشحال شد و جشن و پايكوبي راه انداخت جوري كه مجبور شدم روز سه شنبه بنا به توصيه دوستان كه هميشه بنده را با تجربيات گرانقدرشون ياري ميكنند فيش تلفن را بكشم !!! ولي از اونجا كه موبايل اختراع شده و ميشه به وسيله چيزي به نام سرويس پيام كوتاه ( خدا تكنولوژي را چي كار نكنه ) افراد را تهديد و ترعيب نمود اين شد كه بنده كلي روز سه شنبه تلفني كار هاي خنده دار كردم !!!اون هم فقط به خاطر اينكه رييس جان من از امروز تا آخر هفته ديگه تشريف نداشته بيدند و يك سري كار ها تا حضور ايشون بايد تموم ميشد و امضا ميشد و اين حرفها !!! يك باري هم بايد يك گزارشي تهيه ميكرديم خيلي فوري براي وزير كه با استاندار و اين حرفها جلسه داشت . كلي مجبور شديم بمونيم . من هم ديگه آخراش حسابي خسته شده بودم عينكم را هم نبرده بودم و ديگه چشمام نمي ديد . اين شد كه عدد 363 را خوندم 636 و اينجوري شد كه اون سال محترم به جاي اينكه جزو سال هاي خشك حساب بشه و بره زير منحني جزو سالهاي تر سالي محسوب شد و رفت براي خودش اون بالا بالاهاي منحني !!! حالا اگه گفتي من كي فهميدم؟! خوب صد البته بعد از جلسه كه كپي خلاصه گزارش آمد دستم !!! خوشبختانه اينجا همه آنقدر عجله داشتند كه كسي نفهميد و اونجا هم همه آنقدر نبوغ بودند كه كسي متوجه اون همه آب تو سال هاي خشك و بي آب نشد !!! اين همه قصه گفتم كه بگم اگه اين دفعه هم مثل اون دفعه شاهكار زدم و يك جاهاي رسما اعلام كردند كه ميتونيد در كوير لوت برنج را بصورت شالي بكاريد !!! اصلا تعجب نفرماييد همانا بدانيد و آگاه باشيد كه محاسباتش را بنده يعني خاتون جان انجام دادم !!!..اگه الان صدام را بشنويد كلي بهم ميخنديدكاملا دارم از اوت ته ته هاي دلم براتون حرف ميزنم . انگار صدام از ته چاه داره در مياد !!!
* از دكتر رفتن خوشم نمياد . آدم براي يك چيز ديگه ميره ولي هزار تا مرض ا ز توش در مياد . در راستاي همين اهداف من موندم با كلي برنامه آزمايش و عكس و سونوگرافي و قيافه نگران پوريا ..هرچي بهش ميگم بابا هيچي نيست اين دكتر ها بايد پول اين وسيله هاي عجيبي كه خريدند از يك جاييشون در بيارند باور نميكنه .بچه ام ترسيده ميگه كلي زحمت كشيديم يك سال اين نگار جان را تحمل كرديم به اينجا رسونديمش حالا ميخواد بره بشتابه به ديار باقي !!! ما بمونيم و حوضمون !!!
* آهان يك چيز با حال ديگه هم بگم ....بابا هي ميايد اينجا تشويش اذهان عمومي ميكنين .. بابا پول ماموريت كجا بود .. اين رييس خيلي خيلي بزرگ ما يك تقدير نامه گرفته از مدير عامل كه تا حالا هيچ رييسي در تاريخ اينجا همچين تقدير نامه اي نداره. تشويق نامه بخاطر كمترين مزاياي اهدايي به كاركنان !!! يعني اين رييس خيلي گنده ما در كل اين شركت به اين گنده اي از همه روسا به كارمندانش كمترين ميزان اضافه كاري و حق ماموريت را ميدهد . اينجوريه كه ماها وقتي اينجوري بصورت ماموريتي در اداره نيستيم ولي در حوزه استحفاظي شهر تهران قرار داريم Not only بهمون حق ماموريت تعلق نمي گيرد But also به خاطر عدم حضور گرممون روي صندليمون از اضافه كاراون ماهمون هم به مقادير متنابهي كاسته ميشه !!! اينه كه با توجه به وجود دو هفته اي بنده در سازمان نقشه برداري ( نه شركت خودمون ) و مرخصي دو روزه آخر ماه فيش حقوق اين ماه من بسيار بسيار ديدني خواهد بود ...
* يك چيز ديگه هم بگم و برم .....پريروز كه داشتم ميمردم و پوريا من را برد پسم داد خونه مامانم !!! كياوش هم اونجا بود . بابا ميخواست بره خريد و داشت از مامان ليست ميگرفت . كياوش هم آمده خيلي جدي واستاده كنار زري و به منوچهر ميگه ـ راستي از اون شكلات ها هم كه اسم اسمارت بينزه هم نداريم برامون بخر !!!!-
جانم عسله اين پيسره ...
هي ميومد ميچسبيد به من .ميگم بهش بچه برو اونور سرما ميخوري ...يك كم رفته اون ور تر بعد ميگه اينجا خوبه ديگه سرماي تو تا اينجا ها نمياد . خوشم مياد كه كلي با اين بچه من حال ميكنم . ميدونم كه همه بچه ها با حالند و كلي فيلم سينمايي هستند برا خودشون ولي خوب كياي من يك چيز ديگه است . حالا اين هم همين دو سه سال با مزه است . بچه ها ديگه وقتي مي روند مدرسه غير قابل تحمل ميشوند !!!