* از همه مهمتر شب يلداتون خيلي خيلي مبارك ... ما كه مثل هر سال خانوادگي جمع بوديم . پارسال اولين شب يلداي متاهلي بود و خيلي با حال بود .حضور داماد و تحويل بازار و اين حرفها ...
* مهمترين اتفاقي كه در اولين روز ماه ميوفته دادن فيش حقوقه !! آقا يك لذت بخشه يك لذت بخشه كه نگو . بخصوص اون قسمت برنامه ريزي اش براي خرج كردن تا قرون آخرش !! ولي فكر ميكنم مال اين ماه من كلي كسري تاخير ورود داره !!! حساب جوون ها را چرا نميكنند . بابا به خوودا ساعت كاري 7 صبح خيلي زوده !!!
* چند تا تولد مهم دارم تو دي ماه . كه مهم ترينش تولد كياوش عزيز دل خاله است . موشه خودمه . عسل خودمه . شيكر خودمه ...( هيجان زده شدم ) از جمله بازي هايي كه ما با هم ميكنيم يكيش اينه كه من ميدوم دنبالش وميگم كه: وشگون ها آمدند وشگون ها آمدند !!! و هر كدوم از دو جهت مخالف مي دويم ( مثلا دايره را حساب كن كه دو نفر ازپشتشون را به هم بكنند و بدوند تا به هم برسند !! توضيح كامل ميدم كه احيانا اگه خواستين با خواهر زادتون بازي كنين دچار اشتباه نشين !!) بعد كه به هم رسيديم دو تايي با هم جيغ ميزنيم !!! خيلي با حاله و خيلي خوش ميگذره .كيا وش هميشه جهت دويدن را مشخص ميكنه و صد البته هميشه وسطش راهش را عوض ميكنه . خنده داريش اينه كه وقتي به هم رسيديم و جيغ مون را زديم كياوش در حاليكه ميخنده و نفس نفس ميزنه ميگه : مگه ما اووليييم !!! (ترجمه : مگه ما غوليم !!!) الهي من بگردم . عسله اين پسره ..شيكره اين پسره ..عزيزه دل خالشه ...( دوباره هيجان زده شدم ) آهاي .ويشگون ها آمدند ....
* يكي از همكارام كه با هم سنيم ، با هم آمده بوديم سر كار و برنامه عقد و عروسيمون هم با هم بود سه ماهه حامله است . آنقده ماهه اين دختر كه نگو . هر وقت صحبته همه از گلي و خانمي اش ميگويند . يك ماهي ميشه كه بخشش را عوض كرده و رفته سر پست اصلي خودش و ديگه خيلي كم ميبينيمش . چند روز پيش سر ناهار ديدمش و داشتيم صحبت سر كار آمدن و سختيش و دوري مسير خونه و محل كار و اين جور حرفها را ميكرديم . اون هم شوهرش با خونه بودن مخالف بود با هم حرفهاي شوهرانه را ميزديم و ميخنديديم . كه آره بموني خونه فسيل ميشي ( ها ها ها ..) دايره روابط اجتماعي ات محدود ميشه ( ها ها ها ..) . نمي فهمي چي ميگذره ( ها ها ها ..) هر كدوم يك جمله ميگفتيم و ميخنديديم . تا ليلا گفت بهترين راهش اينه كه يك كاري كنيد كه خود شوهر جان بگه ديگه نرو !! بهتره كه يك نفر به اعضاي خانواده اضافه كنيد . جالبيش اينه كه خود ليلا الان يك پسر يك ساله داره. اينجا بود كه جانم اين همكارمون اعتراف كرد كه بابا من اين اقدام را هم كردم ولي فكر نميكنم چاره ساز باشه !! كلي خنديديم . حالا همه اين حرفها به كنار چه عروسكي بشه جوجه اش . كلي مامان خانميش خشگله اساسي ..
* در راستاي همون سر كار نيومدن و تنبلي و اين حرفها .اون ماه هاي اول كه خوب همه چي سخت تر بود و من هنوز به ريتم كار و خونه و كارهاي خونه داري و مهموني و اين حرفها عادت نكرده بودم كلي پيشنهاد هاي بي شرمانه به پوريا ميدادم كه شايد يك طوري بشه بلكه من حداقل 4 ماه مرخصي داشته باشم !!! ولي آقا دريغ از يك كوچولو همراهي . واسه شب يلدا كه جمع بوديم . مامان پوريا ميگه ديگه نميشه امسال بهتون كاري نداشتيم ولي يلداي سال ديگه بايد سه نفري بيايد . من ميخندم ميگم والا اگه به من بود من با اين همه فعالييتي كه از خودم دارم نشون ميدهم الان چهار نفره مي آمديم !! ولي آقا اين پسر شوما همكاري لازم را انجام نمي ده ..ولي حالا جدا از شوخي همينجوري كه نيگاه ميكنم ميبينم ما همينجوري براي خودمون هم وقت نداريم و كلي برنامه هاي وقت سازي انجام ميديم چه برسه يك موجود وقت خور هم اين وسط ظاهر بشه وآقا من معتقدم كه يك نفر كه يك كاري ميكنه بايد تا آخرش هم بره !! روشنك دانشمند كه شده . ازدواج كه كرده بچه دار هم شده ديگه واسه همه احاد ملت وابسته به منزل ما بسه .