* آقا جديدا مقنعه خريديد ؟من يك مدتي بود كه مقنعه نگرفته بودم . آخه براي من مقنعه مثل ماله اين كچ كار هاست كه بعد از يك مدت راه دستشون ميشه و حاضر نيستند عوضش كنند . از اونجاييكه بنده هم با اين حجاب اسلامي كاملا مشكل دارم اينه كه وقتي مقنعه نو باشه رو سرم راه ميره و من نمي تونم خيلي حافظ منافع اسلام باشم . وقتي كهنه شد تازه مثل آدم مي تونم رو سرم مثل لوله بخاري سوارش كنم . حالا همه اين ها را گفتم كه بگم بنا به پيشنهاد خانم نيلوفر آبي مبني بر داشتن مقنعه زاپاس و يد طولاي بنده در جاگذاشتن اين حجاب اسلامي در منزل مادر رفتم يك عدد مقنعه خريدم و خيلي وقت بود كه همينجوري تو كمد آويزون بود و گذاشته بودمش براي روز مبادا. اون موقعي هم كه خريدم محض رضاي خدا سرم نكردم ببينم چه جوريه . امروز صبح بنا به دلايلي كه حالا تو بند بعدي توضيح ميدم . مجبور شدم كه اين مقنعه را از توي كمد دربيارم و حين خوندن سرود ملي سرم كنم . تا اينجاش همه چي عادي بود . مشكل اين بود كه بنده به اندازه هزار سال از تكنولوژي حجاب عقب بودم و نفهميدم كه اين مقنعه مدل جديد است . ديديد اين مغنعه ها را كه انگاري كله آدم ته لوله بخاري گير كرده و بيرون نمياد ؟؟ خوب من تا امروز صبح فكر ميكردم كه اين هنر افرادي است كه اونجوري بلدند سرشون كنند و لاغير ولي امروز بر من مكشوف شد كه همانا ديزاين!!!مقنعه ها همي بسيار تغيير كرده و يك چيز هايي بهش اضافه و يك چيز هايي ازش كم شده كه بخواهي نخواهي مقنعه همونجوري بصورت لوله بخاري در اعماق !! ب سرت ظاهر ميشود !!
حالا قيافه رو مد من را همين الان در حضور رييسم تصور كن .
* آقا جمعه اي بعد از هزار سال و از اونجاييكه حوصله نداشتم لباس هام را بگذارم تو كمد . روپوش و مقنعه و شلوار و اين حرفها را همه انداختم تو ماشين . حالا يكي نيست بگه وقتي از چهارشنبه روپوش و مقنعه همينجوري بقل كامپيوتر وفادار خوابيده اين يك شب بي ساماني هم روش . ولي بنا به دلايلي كه در بند بعدي توضيح ميدهم مجبور شدم كه اين كار را انجام بدهم .
بعدشم با خيال راحت رفتيم دنبال گردش و سياحت و از اين حرفها . من هم اصلا انگار نه انگار كه روپوش مقنعه هست كه بايد اتو بشه . تا امروز صبح كه پوريا با بيست دقيقه تاخير ساعت 10 :6 مارش برپا را نواخت و من در حين شركت در مسابقه كي زود تر از خونه ميره بيرون و كي مجبوره در را قفل كنه متوجه فاجعه شدم كه هيچيم اتو نيست . البته اين روپوش من بنده خدا خيلي گله و از اون مدل هاست كه اتو نمي خواد واسه همين من با پرويي تمام همونجوري پوشيدمش وشلوار جين طوسي را هم كه بر اثر شستشو و نه چيز ديگه اي شديدا تنگ شده بود را با فشارات لازمه فرستادمش بالا واصرار هاي پوريا مبني بر چروكي و تنگي و اينحرفها فايده اي نداشت . ولي آقا كار كه رسيد به مقنعه آه از نهادم بلند شد . ديگه مقنعه را كاريش نمي شد كرد . داشتم خودم را ميزدم كه ياد مقنعه جديده افتادم و كلي خوشحال شدم . مقنعه را كه سرم كردم هنوز خط هاي تاي نويي اش معلوم بود ولي هر چي بود بهتر از قبلي بود . ديگه اينجا بود كه زور پوريا چربيد و من مجبور شدم روپوش سرمه ام را بپوشم واز اونجا كه با سورمه اي طوسي نميشه پوشيد مجبور شدم شلوارم را هم عوض كنم و همنطور كيف و كفش و ....، خولاصه اينكه فرايند آماده شدن من كه جمعا ده دقيقه هم نميشد به يه سناريوي نيم ساعته تبديل شد و آخرش مجبور شدم طبق برنامه تنبيهي خودم در ها را قفل كنم . ...
* چند شب قبل من و پوريا همينجوري خيلي رمانتيك دراز كشيده بوديم جلو تلويزيون و داشتيم نميدونم فيلم چي ميديديم كه ميشد كلي وسطش حرف زد . من همينجوري كه داشتم به سقف نگاه ميكردم . ديدم اي واي ان گوشه كنج سقف اندزه ربع يك سيني زرد شده !!. رفتيم پشت بوم و ديديم بله . اين منبع انبساط شوفاژ در اون نقطه قرار داره و چون براش پايه نگذاشتن و زيرش فقط موزاييك است آب جمع شده بوده و نشتي داده . خولاصه پوريا به اين رييس ساختمون گفت و اون هم مودبانه گفت بهش ربطي نداره و ساكنين هزينه اي براش در سبد خانوار در نظر نميگيرند و من هم مودبانه گفتم كه موردي نيست و اگه هزينهاي داشته باشه كه قابل اين حرفها بود اينجانب تا صاف شدن اون از پرداخت شارژ معذور ميباشم !!!همينجا بود كه پوريا كلي به داشتن همسر جنگجويي مثل من افتخار كرده و سرود ملي را همونجا خيلي بلند سر داد . . اينجوري بود كه جمعه قرار شد گروه امداد قير زايي بياد و به ما كمك بكنه و از اونجايي كه پوريا داشت پايه هاي مملكت را سفت مي كرد مزاحم پدر شوهرم شديم و چون قرار بود كه متخصصين بيان و همه سقف خونه ما را نگاه كنند اين شد كه من Not only مجبور شدم كه جمعه زود بلند بشم But also مجبور شدم كه خونه را هم كلي هزارتا جمع و جور كنم .
* راستي خوابگاه دختران را هم ديدم . با طاهره پنجشنبه اي با هم رفتيم . با مزه بود به شرطي كه با فيلم هاي ترسناك خارجي مقايسه اش نكني و كاملا ايراني نگاهش كني . بيشتر جنايي بود تا ترسناك . يعني هيجان جنايي داشت . فقط يك جاش بود كه همه سينما با هم فرياد زدند . كلي بعدش خنديدند . خولاصه با جالب بود . بقول خود طهماسب به علت ريشه هاي مذهبي نميشه خيلي رو مسائل جن و روح و اينجور چيز ها كار كرد. . در مجموع بد نبود .
* باز هم سلام . اين به عنوان پاورقي.. آقا اين خط اداره ما گند شده اساسي . سه سال طول ميكشه تا صفحه اصلي بلاگر را بياره بالا !!!بعدشم تازه اگه خوشش بياد صفحه ويرايش را باز ميگنه . تازه اونجا هم به هيچ عنوان نميتوني لينك ها را فعال كني و ازاين حرفها ..خولاصه اينكه اين پست مثلا اول هفته است .