زماني براي مستي خاتون
* آقا به جز من كسي امروز صبح به كوه ها نگاه كرده ؟؟؟ يك لايه نازك برف نشسته بود روش كه كلي ماه شده بودند ...* آقا از بركات اين ماه مبارك همي اين است كه ما ( من و پوريا ) يك ساعت زود تر مي تونيم بيايم خونه . يعني چون ساعت ناهاري حذف شده پس يك ساعت اضافه مياد . من هم كلي خوش خوشانم شده بود كه كلي ميشه كار هاي مفيد انجام داد . آمدم خونه برنامه شام را برپا كردم و بساط سالاد الويه را راه انداختم . حالا من همينجوري ساعت ٥ و ٦ ميرسم خونه كارام را هم سريعتر انجام ميدهم و هم مرتب تر . نمي دونم چرا اين همه طول كشيد و همه جا را هم بهم ريختم . تازه بنده خدا پوريا سالاد را درست كرد ولي من به تنهايي از عهده به هم ريختن كل آشپزخونه و يخچال بر آمدم . !!!بعدشم تازه فهميدم كه سس مايونزمون كمه و من هم بايد براي برگه استعلاجي ام برگه دواهام رو داروخانه مهر كنه . ( هفته پيش يك روز اشتباهي نرفتم اداره ) اينه كه رفتيم بيرون كه هم از جناب آقا مهدي شير و سس بگيريم و هم بريم داروخانه براي مايحتاج مهم زندگي !! خولاصه همينجوري كه سلانه سلانه داشتيم راه مي رفتيم ومن يواش يواش يخ ميزدم . بوي آش رشته همانا ما را از خود بيخود كرد و رفتيم دو كيلو هم آش رشته گرفتيم !! اينجوري بود كه سفري كه فقط قرار بود به سس و مهر داروخانه ختم بشه كلي طول كشيد و به هزاران چيز هم ختم شد . حالا همه اين ها را گفتم كه بگم كه سالادي كه بنده هميشه سه سوته رديفش ميكنم اون هم با كمترين تعداد ظرف كثيف . نمي دونم چي شد كه هزار ساعت طول كشيد و هزاران كيلو ظرف كثيف توليد شد كه آخر سر پوريا كه قيافه من را ديد سكان كشتي سالاد را به دست گرفت و من را فرستاد R&R !!! ديشب يك فيلم هم ديديم اين RESIDENT EVILE 2 به جالبي و هيجان انگيزي شماره ١ نبود . شماره ١ تقريبا غير قابل پيش بيني بود . ولي اين را ميشد حدس زد كه چي ميشه !! آخرش هم يك جوري تموم شد كه معلومه يك شماره ٣ هم ميشه براش ساخت . * ماه رمضان يك خوبي ديگه هم كه داره اينه كه اين Chanel 2 ساعت برنامههاش را جابجا كرده و حالا شب تو يك ساعتي كه من و پوريا هستيم سريال هاي كميكش را نمايش ميده . كه ديشب را ما با Becker و friends جشن گرفتيم و شام خورديم