* خوب جناب ما رفتيم و برگشتيم . مي تونيد جميعا بازگشت ظفرمندانه ما را به ما تبريكات بفرماييد . ما كلي رفتيم اونجا و در جلو چشمان حيرت زده همگان كلي افتخارات كسب نموديم . بطوريكه همگي دور استخر فرياد ميزدند " اين كي كي بود آورديد گندشو در آورديد !!!!" كه بسي بسيار باعث خوشبختي و مسرت ما شد .
آقا جدا از شوخي سفر با مزه اي بود و بنده بر خلاف انتظار خيلي از دست اندر كاران با دستان ( گردن ) پر به مام ميهن باز گشتيم . تو هر دو تا رشته 25 متر كرال و قورباغه كلي افتخارات سكو نشيني بدست آورديم. از همه بچه با حال هايي كه از راهدور براي ما سوت كشيدند و دست زدند كلي تشكرات فراوان ميكنيم .
* حالا بعد از اين همه پزي كه داديم بچسبيم به اصل اخبار .
1- يك سرپرست چماق پاچه خواري به ما داده بودند كه نگو . برراي اينكه مبادا يك كوچولو از تنخواه براي ما خرج نكنه چه كارا كه نكرد .
2- آقا خداييش اين مهماندار هاي ايران اير خيلي خوشگلند . اين دو تا پسر هايي كه من ديدم كه خيلي خوشگل بودند بنده خدا ها . يكيشون هم با نقشه هاي شوم و پليد من مجبور شد بياد پيش ما بشينه !!! كه بعدش با تلاش يكي ديگه از عناصرخوشگل نقشه مان نقش بر آب شدو يك آقاي 170 كيلويي را نشوندن پيش ما كه باز هم بنده دست از تلاشم بر نداشتم و آقا خوشگله باز هم مجبور شد هنگام فرود بياد پيش خودمون جلوس بكنه .!!
3- هتلش بد نبود تنها ايرادش . دستشويي فرنگي اش بود كه خوب من تو جاهاي عمومي دوست ندارم ازش استفاده كنم و همه اش مجبور بودم دور و برش دستمال بگذارم .
4- آقا اين سكو هاي پرش خيلي ارتفاع دارند ها من كلي يادم رفته بود . به محض اينكه سكو ها را ديدم آقا هي دنبال پله هاي استراري گشتم كه بلكه بتونم خودم را نجات بدهم ولي الهام گوشم را گرفت و برد اون بالا واستوند . اون بالا كه رفته بوديم و خانم داوره داشت مراسم به جاي خود و اين حرفها را اجرا ميكرد تازه يادم افتاده بود كه چه همه ارتفاع داره اينجا . ميخواستم بيام پايين واعلام انصراف كنم كه ديگه خانمه سوت و زد و من موندم تو رو در واسي و مجبور شدم بپرم تو آب .
5-روز اختتاميه از رده سني 40 به بالا شروع كردند جايزه ها را دادند كه هيشكي نرفت رو سكو . تا نوبت به رده سني ما رسيد . من كه رفتم كلي افراد مهم هم اونجا بودند من هم گفتم كه " آقا همانا اينجوري قبول نيست و من دلم ميخواد برم رو سكو " كه كلي اون رييس روسا فكر كردند من دارم شوخي ميكنم ولي وقتي براي بار دوم كه رفتم مدال بگيرم دوباره نطق قراي خودم را خوندم و موضع كاملا محكم خودم را اعلام كردم مجبور شدندكه راضي بشوند و ما ها را بردند رو سكو . مراسم را اجرا كردند
6- هي همه ميگفتند تو كرمان مواظب خودتون باشيد كه ندزدنتون و يك وقت اسمتون بره تو ليست محفلي ها . اين بود كه ما ها همه در گروه هاي زياد زياد به همه جا مسافرت ميكرديم . ولي آقا اين آدم دزد هاي كرمان خيلي حرفه اي بودند . بطوريكه بعد از اختتاميه كه مي خواستيم بريم هتل يك ميني بوس آمد و ما سوار شديم . و همينطور كه همه سرشون به هم گرم بود يك د فعه ديديم وسط يك بيابان هستيم كه احتمالا اسمش بيابان خدا بوده . از آقاهه پرسيديم جناب ببخشيد ما هيچوقت از اين راه به هتل خودمون نرفتيم و هميشه ده دقيقه اي هتل بوديم و ا لان سه ساعته تو راه هستيم . ايشون هم اعلام كردند كه اين راه جديدا اختراع شده !! و مثلا دارند ما را ميچرخونند كه از مناظر موجود كمال استفاده را بكنيم بعد همون موقع يك عدد تابلو بر لبه جاده ظاهر شد كه روش نوشته شده بود " اهواز n كيلومتر" آقا در همون لحظه بود كه همگان تو مينيبوس پي برديم كه داريم بصورت دسته جمعي و فله اي دزديده ميشويم !!و درست در همون لحظه انگاري سنگ پاي يكي از شركت كنندگان گم شد و اينجوري شد كه درمينيبوس كلي ولوله شد و نيم ساعت طول كشيد تا آقاهه راضي بشه دست از دزدين ما برداره و دور بزنه و برگرديم بريم هتل . البته ايشون در دفاع از خودشون اعلام كردند كه همانا فكر كردند ما ميخواهيم بريم اهواز هتل !!!
7- از جاهايي كه رفتيم يكي اون حمام خوشگله بود تو بازار كه الان اسمش يادم نيست .و يكي مقبره شاه نعمت الله ولي بود و باغ شازده تو ماهان. يك جاي ديگه ود كه من دلم خواسته بود برم ولي سرپرستمون نگذاشت به اسم چوپار كه يك چاهي بود منسوب به حضرت مهدي كه تو باغ بود و ميگفتند كه خيلي خوشگله .
اينجوريها باز حالا بايد فكر كنم نكته اي چيزي يادم آمد بگم .
آهان 8- انگاري قرار بوده روز جمعه يك آقاي اهورا نامي پاشه با 500 تا هواپيما بياد ايران را تسخير كنه كه ما كلي نگران پرواز هاي برگشتمون شديم كه نكنه به خاطر اون 500 تا جا براي هواپيماي ما نباشه و ما يك وقت مجبور بشيم بريم كوبا !! كه خوشبختانه انگاري به علت تماس هاي مكرر ملت غور و هميشه بيكار و تو صحنه كه گفته بودند الان شرايط جور نيست گفته حالا كه خيلي اصرار داريد بعدا ميام !!
خوب ديگه فعلا همين فقط آخرش اينكه بر خلاف همه برنامه هايي كه ايها اجرا ميمنند و كلي شلم شوربا است . اين دفعه همه چي خيلي خوب اجرا شد و همه چي رو برنامه ريزي بود . واقعا بچه هاي كرمان خيلي زحمت كشيده بودند . تنها بدجنسي اش اين بود كه امتياز هارا بصورت تيمي حساب نكردند كه احتمالا يا ما اول ميشديم يا بچه هاي خوزستان
روز چهار شنبه به پوريا زنگ زدم ميگم كاش براي من هم فردا درست بعد از مسابقه بليط گرفته بودند كه من هم زود برميگشتم ( با لحن دلبري بخونيد ) برگشته ميگه نه براي چي هستي ديگه ونجا سه روز مي خواهي بياي چي كار كني !!! اين هم از دلتنگي همسر ما !! ولي بچه ام قرار بود روز ي كه بر ميگرديم پلاكارد بياره و كلي روش برام تبريكات بنويسه . حالا ميخوام جلو در خونمون را آذين بندي كنم !!!