نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

* اول از همه كه امروز روز خيلي مهمي است و همانا امروز سالروز تولد بنده ميباشد و لاغير . امروز همان روز بزرگي است كه بنده 27 بار است كه مشاهده اش نموده ام . پايان 27 سالگي و ورود به 28 را به خودم تبريك و تهنيت عرض مينمايم .

* در روز به اين مهمي هم حالا بنده به علت شاه دليل !! موبايلم را جا گذاشتم رو open ببخشيد پيشخون آشپزخونه و خودم هم هزار تا تلفن دارم كه بزنم و همه اينها هماهنگ شده با خرابي تلفن ها و خط اينترنت سازمان اينه كه بنده به هيچ عنوان دسترسي به دنياي خارج ندارم و يحتمل تا آخر وقت همي ديوانه بشوم و لا غير .

* از بين همه تولدها چند تا تولد خيلي مهمه اون هم تولد سالهاي تعويض دهه است . تولد 20 سالگي ، 30 سالگي ، 40 و 50 سالگي خيلي خيلي مهم هستند . از بين همه اينها هم باز تولد 20 و 40 سالگي خيلي خيلي مهم است چون به جز دهه سن دوره سني آدم هم عوض ميشه . باز تولد 50 سالگي مقامش شامخه بخاطر نيم قرنيش !! و از60 سالگي به بعد هر سال تولد را بايد با جدي گرفت . ( فكر ميكنم اين تز من خيلي باحاله و من بايد براش چند تا مقاله تعريف كنم . ) از همه اين حرفها نتيجه ميگيريم كه كلا تولد و مراسمش خياي خلي چيز مهمي است .

* ازبين جشن هاي تولدي كه داشتم( به جز تولد هاي ايام بچه گي كه همه فاميل و بچه هاي محل جمع ميشديم ) . چند تاش خيلي با حال بود . يكي اولين سالي بود كه رفته بودم تبريز كه نتونستم جور كنم سر تولدم بيام تهران و چند روز با تاخير رفتم و يك جشن كوچولو تو خوابگاه گرفتيم . كه كلا خيلي خنده دار بود . يكي هم آبان 81 بود كه مامان اينها من را گذاشته بودند تهران و با آقا كياشون رفته بودند مسافرت و من با مسيحا و طاهره ( حنيفا ) و مهيار و دو تا ديگه از دوستاش رفتيم شمشك براي شام . و چون برنامه كيك خورون دير شده بود برگشتيم تهران و خونه ما برنامه جشن و كيكي خوري را ادامه داديم و بچه ها شب خونه ما موندند . اون سال هم خيلي خوش گذشت . بخصوص بي ناموسي هاي بعدش...

* حالا اين وسط در راستاي اينكه تولدم بوده و همگان بايد در جشن و سرور و پايكوبي به سر ببرند .اين روساي ساختمون پر ابهت ما آمدند و شوفاژ ها را باز فرمودند و و باز هم از اونجاييكه بنده خيلي خيلي سرمايي تشريف دارم و روز ها و شب ها با كاپشن تو خونه ميچرخم . بنده خدا پوريا آمد تا شوفاژ ها را رديف كنه تا حداقل همين چرخش آب گرم تو لوله ها اسباب فرحبخشي بنده را فراهم كنه و صد البته از ميزان پوشش بنده نيز بكاهد تا بلكه هم خدا را خوش بيايد و هم بندگان خدا را !!!سه تا از شوفاژ ها بدون مشكل هواگيري شد ولي آقا از آخريش نگو كه طفلكيم كرده اساسي . نمي دونم پيچش در رفت چي شد كه آب فوران كرد بد تر از چاه آرتزين و همه جا متبرك شد . حالا نصف موكت خيس شده و زير كتابخونه هم هست . ديشب يك كم با حوله آب اضافي را گرفتم ولي خيلي خيلي خيس بود و زياد فايده نداشت . حالا امروز صبح شوفاژ اون اتاق روشن كردم و پنجره را هم باز گذاشتم تا بلكه خونه بو موكت مرده نگيره !! طفلكي پرده نارنجي خوشگلم هم كلي خيس شده كه بايد بشورمش طفلكي رو .!! ازهمه اين حرفها كه بگذريم طفلكي پوريا را بگو كه دستش هم كلي سوزان سوزان شده بود .

* ديشب بين اين همه كاري كه ما كرديم بنده موفق شدم يك ركورد شكني هم بكنم و قراره اسمم را تو اون كتابه ركورد هاي برتر بنويسند . بنده موفق شدم ركورد بهم ريختن آشپزخونه و توليد بيشترين تعداد ظرف كثيف و قابلمه را شكسته كلي زيادزمانش را بهبود ببخشم . بطوريكه من و پوريا تازه ساعت 9 بود رسيديم خونه كه فكر كنم سريال becker تازه شروع شده بود و بنده دقيقا ساعت 10 موفق شدم كه تمام كار هاي مفيدي كه توضيحش را دادم انجام بدهم لازم به ذكر است كه نتيجه اين موفقيت توليد دو نوع غذا آنهم از نوع سريع السيري براي شام شب و ناهار ماه رمضوني امروز ظهر بود

· خلاصه همه اين حرفها اينكه الان بنده به عنوان يك خانوم متولدي كه بايد كلي من را بگذارند رو سرشون و در هر شرايطي كه هستند ( حتي مرگ ) حلوا حلوا كنند ، بايد بروم خونه و كلي كوزت بازي در بيارم
· حالا الان فکر نکنین که اداره ما کاراش درست شده ها ..نه ..الان ساعت نزدیک 2 بعد از ظهره و من برای تولدم به خودم مرخصی دادم آمدم خونه

خوش باشین و سلامت

قربون شوما خاتون تولدی

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 2:20 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger