سلام
* يك مهندس داريم اينجا تازه آمده و جوونه . شيرازي هم هست . فكر ميكنم تازه 2 ماهه كه تو يكي از بخش هاي ما شاغله . فوق ليسانسه و كلاس كاريش هم بالاست . ولي اينجا دارند مثل همه فسيلش ميكنند به جاي اينكه از اينهمه قابليت نرم افزاري كه داره استفاده كنند .. كاري ندارم يك جوري دارم ازش تعريف ميكنم انگار ميخواهم زنش بدهم .. حالا آمده بهم ميگه كه - خانم مهندس شما مچ دستتون درد نميگيره ؟؟- براي چي ؟ ( با تعجب ) - آخه شما خيلي پاي كامپيوتر ميشينين و همه اش دارين مينويسين - نه بابا ( ميخندم )- ولي خانم مهندس شما 8 ساعت كاري را پشت كامپيوتر نشستين پدر چشاتون در مياد - آره خوب تازه بعضي روزا اگه حال داشته باشم و خونه هم پاش ميشينم - خيلي بده خيلي بده ...الان ديگه نميتونين نقشه را بخونين توجه كردين ؟ ( روز قبلش با هم داشتيم روي يك نقشه دنبال ايستگاه هاي مناسب ميگشتيم )- آره خوب آخه من عينكم را هم نمي زنم اين خودش كار را سخت تر ميكنه - پس شما عينكي هم هستين ( با تعجب ) ولي ميدونين چيه اين ميز كامپيوتر هاي اينجا استاندارد نيست . از لحاظ قدي خيلي بده بعدشم كه صندلي كامپيوتر نداره . دست آدم براي موس جاي خوبي قرار نميگيره - ( تعجب ) خوب آره ديگه كاريش نميشه كرد - من يك دوست داشتم اون تايپيست بو ولي آخرش اين مچ دستش و گردنش كار دستش داد . شما حتما هر يك مدت يكبار بايد بلند شيد و ورزش كنيد - ( ميخندم) من همينم مونده انجا واستم ورزش كنم . اينجا اگه تعداد دفعات دستشو يي رفتنت زياد بشه از حقوقت كم ميكنن !!!چه برسه بخواهي واستي ورزش هم بكني !!!
حالا از وقتي اين را گفته كمر و گردنم درد گرفته !!!....
* هفته قبل با پوريا رفتيم شهر كتاب . گشتيم و گشتيم و پوريا سه چهار تا كتاب آدم حسابي براي خودش برداشت و من هم يك كم چرخيدم تو آدم بزرگا چيزي كه دلم خواسته بوده باشتش را نديدم . رفم سراغ بچه ها . دو تا كتا ب از مجموعه جغرافياي ترسناك برداشتم . يكي قله هاي هولناك و اونيكي هم نمي دونم چي چيه لرزناك !!!نقاشي ها و نثرش عاليه براي بچه هاي دوره راهنمايي و يا آخر دبستان خوبه . خيلي باهاش حال كردم . مطالب علمي جغرافي را به زباني ميگه كه از رمان عشقي بهتره !!! حالا يك تن تن هم گرفتم . من با اين تن تن كلي خاطره دارم اساسي . ياد دوران قشنگ بچگي ميوفتم و اون موقع ها كه با بكتاش و روزبه وبهار نمايش هاي تن تن بازي ميكرديم . خودم سري قديمي اش را دارم كه به نوعي ارثيه است و چون ارثيه است برام عزيزه وگرنه كلي لت و پر شده. از دايي به خواهر زاده هاي بزرگ و از بزرگ ها به بچه ها و همينطور.... ولي خودم الان از وقتي كه اين سري چاپ جديدش آمده هر چند ماه يكبار يكي دو تا ش را ميخرم . ديگه سري قديم را نميشه به كسي ارث داد شايد اين سري خودم را بتونم بعدا به بچه اي، نوه اي ،جوجه اي، كسي بدهم !!! حالا اين دفعه جواهرات كاستافيوره را گرفتم و گذاشتم پيش ورژن قديميش . فرقي ندارند مثل هم اند ولي فقط لباس هاي كاستا شديدا اسلامي شده و يقه هاي لباس همه بسته شده !!! باز خدا عمرشون بده كه با بد سليقه گي اينكار را نكرده اند . اگه ورژن قديميش را نديده باشي يا اصلا نخونده باشي اش متوجه نميشي ...يكي ديگه هم تغييرات تو اسم هاست كه كاپيتان را ناخدا كردند كه اصلا لزومي نداشت . كاري ندارم باز خوبه اجازه تجديد چاپ را دادند ...
* مامان من سر سختانه به دواصل ايمان داره و از وقتي من يادمه هميشه بهمون ميگفته 1- دختر حتما بايد وارد دانشگاه بشه 2- دختر حتما بايد وارد محيط كار بشه 3- بعد از دست يابي به اين دو مورد اگه خواست ازدواج بكنه ..
نمي دونم ولي اعتقاد داشت كه در اينصورت است كه آدم با چشم باز ميتونه وارد زندگي بشه . درست و غلطش را نمي دونم ولي حالا من مي خواهم در طي يك بيانيه رسمي اعلام كنم كه اين سه اصل يك اصل خيلي مهم ديگه هم داره كه مامان من يادش رفته بوده كه چه همه مهمه و من اينجا بهش اضافه اش ميكنم و خيلي دارم سعي ميكنم كه ياد بگيرم كه اجراش كنم
4 - دختر حتما بايد ياد بگيره كه در هر شرايطي خودش را در نظر بگيره و سعي كنه كه خوش بگذرونه اون هم در هر شرايطي .
* خوب اين رييس هاي ما همچنان در آلمان به سر ميبرند و خداييش من دارم اينجا حال ميكنم اساسي . * آقا دوباره آخر شهريور شد و من بدجور هوس دانشگاه كردم . آخر سر اين هوس ها كار دستم ميده ميرم يك دانشگاه واسه خودم تاسيس ميكنم . يكي از همكار هام اين هفته را ر ف ته تبريز حالا من هوس كردم يك برنامه جور بشه كه بشه بريم تبريز ولي الان نميشه باشه براي بهار كه بتونيم دور و بر را بچرخيم تا اون موقع هم من خير سرم چند تا از اين قسط هاي دانشگاه را بدم وجدان دردم بخوابه !!!
* خوش باشين و سلامت
قربون شوما و دريا خاتون
