نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



وقتي خاتون شيميايي ميشود !!!
سلام ..آقا اصلا اين مملكت اسلامي به مواقعي كه پوريا نيست بالاخص مواقع شب كاري پوريا ( فكر هاي منحرفي نكنين !!! ) حساسيت داره !! هر دفعه اين بچه نيست يكجوري ميشه كه حضورش درخط مقدم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل لازم و ضروري مي شودچه جوري ؟ اينجوري كه آقا همين هفته قبل نمي دونم چند شنبه بود كه تقريبا يك هفته از رزمايش شبانه جناب همسر ميگذشت . بنده هم كه همينجوري خيلي شجاعم ميشينم فيلم هاي جنايي ترسناك هم ميبينم تا روحم تلطيف بشه ..خلاصه كنم آقا ما راس ساعت 11 قبل از نيمه شب رفتيم لا لا . حالا قربون خودم برم وقتي پوريا خونست همچين تا سرم را ميگذارم خوابم ميره كه نگو ولي امان از نبود داماد كه آقا همانا در اثر غم هجران بايد كلي اينور اونور بشم و 40 بار سوراخ سنبه هاي خونه را چك كنم تا خوابم ببره . با حساب همين تفاسير بنده تا ساعت 12 شب همچنان با چشمان باز داشتم آسمان خدا و ستارگانش را ملاحظه ميفرمودم كه ديگه كم كم خوابم برد . نزديك ساعت 2 بود كه از نبود صداي كولر بيدار شدم وديدم كه برق رفته . اول يك كوچولو ترسيدم بعد دوباره خوابيدم و دست به هيچي هم نزدم . يك نيم ساعتي كه گذشت آقا ما بيدار شديم اون هم از بوي گاز !!بلند شدم ديدم برق آمده وتقريبا چراق همه خونه هم روشنه !! گفتم خاتون گنده را زدي گاز را روشن گذاشتي آمدي خوابيدي حالا هم مردي داري از آسمون ها قضيه را نيگا مي كني .. ولي يادم افتاد كه بابا الانهمه اجاق گاز ها كلي با كلاسند و گاز نمي پخشونند !!! بعدشم اگه يك در هزار بخواد اين اتفاق بيوفته منكه اصلا امروزآشپزي نكردم كه بخوام شير گاز را باز بگذارم .بعد فكر كردم حتما يكي از اين 7 نابغه اي كه ما لطف كرديم بهشون وهمسايه شون شديم خواسته ما را با يك طرح ضربتي بفرسته مريخ ( با سلام خدمت مريخي جان عزيزم كه از همينجا رسما با دير كرد تولدتان را تبريك مي گوييم ..ماچ ماچ !!! ) . اين شدكه كلي دلم براي خودم سوخت و پا شدم حوله خيس كرم كه مثلا جون خودم پنجره را باز كنم و گاز ها به كمك كولر برندبيرون .. آقا چشمت هر جا هستي فقط چيز هاي خوب خوب و با كلاس ببيند تا ما پنجره اتاق خواب را باز كرديم درست مثل وقتي كه هوا خيلي گرم هست و تو هجوم گرما را از پنجره ماشين به داخل احساس ميكني گاز ريخت تواتاق !!!( چه همه رمانتيك) آقا ما روميگي درست در همين لحظه بود كه كمي زيادترسيدم بعد پنجره رابستم و با كلي ترس ولرز ازفكر انفجاركولر را خاموش كردم !!همين موقع ها بود كه صداي آژير بلندماشين آمد كه از بلندگوش يك چيز هايي ميگفت و اعلام ميكرد كه ملت پاشن و بيان بيرون وچيزي را روشن نكنند تا بلكه نميرند !!!ولي احتمالا اين همسايه هاي نبوغ ما همه دار فاني را وداع گفته بودند چون هيچكدوم نيومدند بيرون من هم كه تك وتنها نمي تونستم نصفه شبي راه بگيرم برم پايين كه اين شد كه در يك اقدام اسلامي روپوش روسري ام را سرم كردم وقفل هاي در را باز كردم كه در صورت لزوم بتونم به سرعت قبل از جزغاله شدن فرار كنم .!! البته اگه قرار به انفجار بود كه پايين وبالا و سرعت و كندي نداشت . آقا همينجا رسما اعلام ميكنم كه حسابي ترسيدم و گفتم زنگ بزنم به پوريا بعد حساب كردم اون بنده خدا كنترل از راه دور كه كاري ازش بر نمياد تا از اون سر شهر بخواد برسه اينجا هم كه هرچي بخواد بشه شده فقط طفلكي كلي ميترسه و نگران ميشه . اينه كه به اون بچه زنگ نزدم . بعد گفتم زنگ بزنم به بابا بگم بياد دنبالم . باز هم گفتم الان نصفه شبي بنده خدا ها با اون برنامه مامان بزرگ الان خوابند اين شد كه مثل بچه گل ها با قيافه نگران نشستم لبه تخت و اون حوله خيسه را هم گرفته وبودم دستم نيگاش ميكردم ..خولاصه كلوم ماجرا تا 5 صبح ادامه داشت تا همه چي نرمال شد .ما هم مثل بچه گل ها راس ساعت 6:15 دقيقه سوار سرويس شديم كه خوشبختانهجميع شيميايي شدگان منطقه درش حضور داشتند !!!...خولاصه اون هم از اون شب ها بود
* از امروز صبح آمپر عاشقي ام زده بالا ..شايد چون امشب عروسي مسيحا است .. آقا ما رو كه كسي تحويل نمي گيره بريم از حالا برا خودمون و دلمون قر بديم......عروسه اين يا سبد گل ياس ...

قربون شوما و دريا خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 12:01 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger