نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

*دو روز كامل نرفتم اداره .مي دوني چي شد . يك شنبه شب كاري پوريا تموم شده بود و دوشنبه را مرخصي گرفت كه بمونه خونه چون هزاران هزار كار نكرده داشتيم. آنقدر ليست خريد طولاني شده بود كه سر و ته نداشت . تازه خاله پوريا با دو تا پسر هاش از اصفهان آمده بودند و در نتيجه مهموني هم دعوت بوديم اينجوري بود كه من هم دوشنبه را نرفتم اداره وكلي هوار تا خوش گذشت . رفتيم شهروند وكلي خريد هاي خنده دار كرديم. شهروند سعادت آباد بد نيست اوايل خيلي بهتر بود و جنس هاش خوشگل تر بود الان هم بخاطر خلوتيش خوبه .يك كاميون هم براي پارسا پسر دايي پوريا گرفتيم از كياي ما يك سال كوچولو تره . وقتي آمده بوديم بيرون يكي از اين پسر بچه ها كه آدامس ميفروشند چسبيده بود بهمون بهش ميگم باور كن ديگه پول ندارم .ميگفت هرچي داري بده ميگفتم باور نميكني هيچي ندارم همه اش را خريد كردم !!! يك سرويس چايخوري خنده دار هم براي خودمون گرفتيم .خلاصه صبح و ظهر دو شنبه به خريد و كار هاي بعد از خريد گذشت . از خيلي وقت پيش گير داده بودم به پوريا كه بريم براش يك شلوار جين ديگه بگيريم و هي از زيرش در ميرفت .من نمي فهمم چه حكمتي است كه آقايون حوصله خريد ندارند . اين شد كه عصر به هزار زور راضي شد كه بريم شهرك براي خريد شلوار دم پاساژ ميلاد كه رسيديم رفتيم تو كوچه پشتي كه پارك كنيم كه كوچه را بسته بودند و مجبور شديم دور بزنيم آقا دور زدن همان و فرار پوريا از خريد همان . اين شد كه آقا ما همچنان دوباره شلوار نخريديم .

عصر هم تولد پويان پسر خاله پوريا بود يك كيك خريديم و حركت به سمت خونه مامان پوريا . و اين بود كه شب هم برنامه تولد بازي داشتيم . اين بچه ما هم كلي ياد جوونياش كرد و با بر و بچه هاي فاميل بسكت بازي كردند . اينجوري بود كه صبح روز بعد كه همانا سه شنبه ميباشد بچه ما به علت فعاليت خارج از برنامه چوب شده بود چسبيده بود به تخت !! اينجوري شد كه سه شنبه هم بنده بنا بر وظايف همسر داري خونه موندم البته پوريا بچه ام ظهر رفت كه پايه هاي مملكت را حفظ و نگهداري كند .. حالا همه اين حرفها واسه اين بود كه بگم همه چي دست به دست هم داد تا من بعد از هزار سال دو روز كامل نرم اداره و يك كوچولو مغزم استراحت كنه ..از همه اين ها گذشته از بهترين مزاياي اين دوز تعطيلي اين بود كه بعد از مدت ها من و پوريا با هم صبحانه و ناهار و شام خورديم اون هم دو روز متوالي !!!!

* امروز ميشه گفت بعد از يك ماه و نيم كه برنامه هاي جنبي اداري داشتم بطور كامل تو محل كار خودم بودم اينه كه كلي هوار تا نشستم پاي كامپيوتر و واسه خودم چرخ چرخ كردم .اين MESSENGER جديد را هم ريختم چه همه خوشگل شده ..!!راستي كامپوتر خونه را هم دادم سيامك تا رديفش كنه ..بده خدا سيامك هميشه كار هاي كامپيوتري من باهاشه داماد خوب به اين ميگن .هميشه هم ميگه من نميفهمم چرا كامپيوتر تو مريضي هاي غريب ميگيره !!اين دفعه اصلا به طور كامل درايو D فرمت شده بود !! و XP بالا نميومد .حالا فردا ميريم پيششون براي تبريك خريد خونه جديد كامپيوتر جان را هم دريافت ميكنيم .

* ديشب شام خونه مامان اينها بوديم ..روشنك رفته بود دكتر و با سعيد نزديك ساعت 9 رسيدند پوريا هم 8:30 بود ديگه آمد .كياوش هم واسه خودش اينور اونور ميرفت و باز هم همه با هم به افتخار كياوش براي بار هزارم در روز به افتخار كياوش اين كارتون داستان اسباب بازي ها يا به زبون كياوش باز و وودي نيگاه كرديم . بابا براي شام پيشنهاد جوجه كباب داد كه اول همه اعلام گكردند كه نه گشنه نيستند و املت ميخورند و از اين حرفها كه خوشبختانه مسئله با اصرار مامان و بابا جدي شد و بابا و پوريا رفتند به قصد خريد جوجه كباب.يك كوچولو كه گذشت روشنك اعلام كرد كه ميخواد بره و خسته است و از اين حرفها كه باز هم بعد از بحث و گفتگو راضي شد كه بمونه ديگه 10 بود كه بابا اينها با شام رسيدند . باز هم همه اعلام ميكردند كه سيرند و اين همه چرا خريدد و اين حرفها نشون به اون نشون كه نه تنها تمام 6 پرس جوجه كباب تموم شد بلكه اون پرس اضافه اي هم كه بابا براي فردا گرفته بود نيز به پايان رسيد و ته دو تا ظرف حليم بادمجون هم در آمد . آنقدر خنديديم كه نگو حتي زري هم كه هيچوقت شام نمي خوره يك پرس كامل خورد . ديگه كار داشت به جاهاي باريك ميكشيد پوريا ميخنده ميگه اگه يك كم ديگه بشينيم فكر كنم كم كم به شيشه ها هم حمله ميكنيم .خولاصه اينجوري كه هيچكدوم خودمون هم نميدونستيم واقعا اين همه گشنمونه !!!


قربون شوما و دريا خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 1:51 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger