* تا حالا شده خودتون را جاي مامانتون بگذاريد ؟ قبلا فكر ميكردم وقتي اين كار را ميكنم ميتونم بطور كامل احساساتش را بفهمم .ولي الان مي فهمم كه چه همه اشتباه ميكردم شايد الان يك كم بفهمم كه مامان چرا بعضي مواقع يك كارايي ميكنه كه با هيچ منطقي نميتوني بفهميش .و مطمئنم كه چند ساله ديگه هم تازه ميفهمم كه هنوز احساسات مامانم را درست نميفهمم.
* پوريا هنوز شب كاره و ديگه خيلي سخت شده چون خستگي اين مدت همه رو هم جمع شده .ساعت كمي را ميبينمش .يعني به ساعت هم نميرسه من ساعت 5 ميرسم خونه اون ساعت 5 از خونه ميره .در حد سلام چطوري و خداحافظ .آقا كار به ماچ هم نميرسه !!! ديگه ديروز حالم خيلي بد شده بود .آقا دلمون واسه شووهرمون تنگ شده بود بدجور .اين شد كه كار و زندگي و رييس و اين حرفها را ول كرديم راه گرفتيم رفتيم خونه . ديگه ساعت 2:30 خونه بودم پوريا هنوز خواب بود ناهار هم نخورده بود .ناهار را گرم كردم و صداش كردم ديگه 3:30 بود .بعدشم ما را ورداشت برد گذاشت خونه مامانمون كه از تنهايي نزنه به سرمون ديوونه بشيم بزنيم به كوه و صحرا ..ولي شب برگشتم .بالاخره يكي بايد براي فردا ظهر پوريا ناهار درست كنه يا نه ؟؟؟ حالا اين حرفها را زدم كه بگم ساعات كاري شبانه انرژي خيلي بيشتري ميبره ولي اينها استراحت درست حسابي ندارند ..يعني پوريا ساعت 5 ميره ساعت 9:30 تا 10 صبح ميرسه خونه و باز دوباره 5 ميره !!! ديروز دلم خيلي براش سوخت بچه ام اصلا قيافه اش خاكستري شده بود . خولاصه اينكه داداش نون در آوردن سخته !!!
* خوب باور ميكني اصلا وقت نكردم كسي را صدا كنم كه به داد كامپيوترم برسه .طفلكي همونجوري مرده .اينجا هم كه تو اداره گير يك دييونه افتاده ام كه به همه گفته پلي تكنيكي است ولي دانشگاه آزادي هست كه هيچ اصلا درسش را هم تموم نكرده .كه صد البته اينهاش مهم نيس و به من هم ربطي نداره .مهمش اينه كه مياد و با تباني يك سري ديگه جنس هاي ناجور و دسته هزارم و مشكل دار را رو سيستم ها ميبنده و فاكتور ميكنه وهزينه مورد نظر بين افراد ذينفع قسمت ميشه ..حالا واسه خاطر نبوغ دسته جمعي افراد اينجا الان از 24 ارديبهشت ماه تا همين الان بنده كامپيوتر ندارم و همه اش دم در اتاق اين و اون دارم گدايي كامپيوتر ميكنم .خولاصه اينجوري است كه نشده بتونم با دل سير پاي خط بشينم و ببينم دنيا دست كي هست .الان بعد از هزار سال ديدم كه سپهر برام نامه داده كه برو CD آموزشي از هاله بگير كه كلي شرمنده شديم كه حتي نفهميدم كه يك خط تشكر كنم .همينجا رسما از كل خانواده سپهر جان و هاله خانم كمال و جمال تشكر را داريم ..
* توجه كردين من اين مدت همه اش دارم غر غر ميكنم ..خودم هم به اين نكته انحرافي توجه كردم و به اين نتيجه رسيدم كه بايد خودم را به كهريزك معرفي كنم تا سريعا تحت درمان فوري قررار بگيرم .ولي جان خاتون شما اگر جاي من بوديد هم كلي غر غر ميكرديد ..الان دو هفته كامل است كه اعصابم تو محل كار جويده شده حسابي .كلي سر چيز هاي بيخود دارم سر و كله ميزنم .و از همه بد تر كه ليلا ( همكارم ) نيست كه حداقل برم دو سه تا داد تو اتاق اون بزنم حالم جا بياد ...معمولا افراد همدرد راحت تر با هم همدردي ميكنند تا اونهايي كه نمي دونند تو چي ميگي ..درد من هم اينه كه رييس گرامم كه كلي هم دوسش دارم نه تنها از كامپيوتر چيزي نمي دونه بلكه همچين تلاش يهم براي دونستنش نمي كنه در نتيجه هر كي بياد بگه اينچجوري ميشه اين كار را كرد من را به نوعي بطور ضمني ميكشه كه اون كار اونجوري انجام بشه حالا بيا خودت ر ا بكش كه بابا جناب اين كا را نمي توني با اين نرم افزار انجام بدي ..يا بابا من اصلا بلدش نيستم از من انتظار معجزه نداشته باش .يا مثلا كامپيوتر كه حرف آدم حاليش نيست كه من بشينم جلوش بگم براي من اين كار را بكن اون هم مثل يك كارمند خوب بدون اعتراض اون كار را بكنه كمِ كم 40 بار هنگ ميكنه 50 بار بوق ميزنه بعدشم همه فايل هات را ميخوره !!!!...الان بزرگترين فاجعه اي كه در پيش رو است اينه كه فايل هايي كه من بخاطرش سه سال زحمت كشيدم !!( جون خودم ) و همه دست همون نابغه دهره ..اگه هر اتفاقي بيوفته يا يادش بره و اون هارد را ببنده رو سيستم يك طفلكي ديگه هيچي بنده ديگه بايد بروم بميرم !!!..از همين الان ميتونم به همه قول بدهم كه فايل هاي ARC VIEW بنده به ملكوت اعلا پيوسته اند .. اينجوري كه اين دو هفته نبودن پوريا و گند كاري هاي محيط هاي اداري ديگه انرژي برام نگذاشته ..
* در مجموع بايد بگم كه اوضاع و احوال رديفه و همه چي خوبه ..زندگي مشترك هم همون چيزي بود كه انتظار داشتم .همچنان استقلالي را كه دارم دوسش دارم و دوست دارم كه بتونم نگهش دارم .بعضي از بچه ها ميگن كه خاتون برامون جالبه ببينيم داري غذا درست ميكني .ظرف ميشوري و اين حرفها .ميخندم ميگم چه ربطي داره خوب من قبلا هم از اين كار ها ميكردم اين كه جزو تازگي ها نيست كه .البته دروغ چرا تو خونه ما مامان اصلا نميگذاره كسي ديگه كار ها را بكنه و من همه تجربيات و دانش اندوزي ام مربوط به ددوران خوابگاه است ولا غير
* الان وارد ماه پنجم از زندگي مشترك شديم و تقريبا از يك ماه بعدش همه اش دارم به دوستان قول ميدهم كه يك برنامه بگذارم كه همه بچه ها بيان خونمون .البته دوستاي بدون رودرواسي كه احتياجي به هيچگونه مقدمه چيني وتعارف و دعوت اين حرفها ندارند آمدند پيشم ولي باور ميكني هر دفعه ميشينيم با پوريا برنامه ريزي ميكنيم كه كدوم هفته به بچه ها بگيم بيان بعدش هزار تا چيز پيش مياد مثل مهموني هاي 1000 امتيازي .يا برنامه هاي از پيش تعيين نشدهكاري پوريا . من كه ماه و گلم .ولي حالا شوما كه خودموني هستيد من خودم هم تو برگذار كردن اينجور برنامه ها تنبلم ..با اون تعداد افرادي كه من و پوريا تو ليست داريم باز هم ميتونيم يك عروسي ديگه برگزار كنيم كه خوب مسلما تو خونه نقلي خودمون جا نميشه اينه كه پوريا ميگه بندازيم خونه مامان اينها كه خوب من هم ميگم كه اونجوري مفهوم اصليش را از دست ميده !!! اينجوري است كه ما فعلا هنوز از جميع دوستان پذيرايي نفرموديم . ترجيح ميدهم مثلا بهم زنگ بزنن بگن آهاي خاتون ما فلان روز همهم مون ميريزيم خونتون حالا چه حاضر باشي چه نباشي !!!
*ديروز حالم خيلي بد بود نمي دونم چي خورده بودم بهم نساخته بود تو اداره همه اش داشتم مسير اتاق به دستشويي را ميدويدم .كلي كار هاي غلط انداز كردم مثل خوردن نصف ليوان رب انار !!طفلكي رييسم نگران شده بود كه من را بطور كلي از دست داده و من به سلامتي وارد مرحله MotherHood شده ام و بايد به فكر مرخصي هاي من باشه .نمي دونست كه من در حالت عادي توانايي خوردن يك ليوان كامل رب انار را دارم .فكر ميكنم با وجود اينكه امروز حالم خوبه رييسم هنوز با نگراني به من نيگاه ميكنه ..ولي ديگه همينم مونده كه در همين سال ابتدايي زندگي ور داريم كار دست همه بديم !! همين يك آبرو ريزي مونده كه كلكسيون سه كاري هاي من كامل بشه .هميشه با حنيفا كه اصلا از اسم مستعارش خوشش نمياد راجع به اتفاقهايي كه ممكنه در قبل و بعد و هنگام ازدواج بيوفته كه خيلي سه است حرف ميزديم كه من چند تاش را رعايت كردم كه بخاطر مسايل ناموسي نميتونم تعريف كنم با هم بخنديم . اينه كه فقط مونده همين سوميش را هم راه بندازم كه تكميل بشه !! خداييش خيلي سه است ها !!! نه !!! اينه كه آقا اگه تا چند مدت ديگه بنده به همتون خبر دادم كه خاله و دايي شديد تعجب نكنيد .ولي خودمونيم ها الان كه فكرش را ميكنم ميبينم چطوري جمعيت خانوم شاغل جرات ميكنند با اين همه كاري كه دارند طفلكي ها همچين كاري را هم به مجموعه كار هاشون اضافه مي كنند . حالا اگه آدم خانه دار باشه به عنوان سرگرمي بهش نيگاه ميكنه و جلو ميره ولي در غير اينصورت يك شغل كامل به شغل هاي ديگه اي كه طفلكي خانمه داره اضافه ميشه !!!
* خوب تا من را از اتاق ننداختند بيرون برم به حيات زندگانيم برسم
قربون شوما و دريا