نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

* اقا هيچي نشده فقط كامپيوتر هاي من مردند و من شديدا از تمدن بدورم ..

* كلي براي خودمون گزارش خلاصه عملكرد ماهانه و سالانه نوشته بوديم كه بفرستيم رو خط و هم ملت شهيد پرور را از فعاليت هامون آگاه كنيم ولي اين كامپيوتر با ما سر ناسازگاري دارد و از صبح تا حالا 1000 بار ويندوز نصب كرديم و ويندوز پاك كرديم !!! اينه كه همه دانش ما نقش بر آب شده !!

* ديروز زنگ زدم به مامان كياوش دويده گوشي را برداشته و ميگه : تو مامان كيا هستي ؟؟ ميگم نه خاله من خاله كيا هستم بعد دوباره با تحكم ميگه : نه تو مامان كيا هستي ..باز من ميگم نه خاله جان من خاله كيا هستم .بعد آقا شروع كرده مامان مامان گفتن و اشك ريختن ..مامان زري آمده گوشي را به زور ازش گرفته ميگه كه دلش براي مامانش تنگ شده زنگ زديم مامانش جلسه بوده گفته خودم بعدا زنگ ميزنم حالا هر كي زنگ ميزنه مي دوه گوشي را بر ميداره و ميگه تو مامان كيا هستي ؟؟ جانم آنقده دلم براش سوخت كه نگو

* اين را همين جوري ميگم كلي پشتش ماجرا است ولي تعريف كردني نيست يعني اگه بخواهم بگم هزار ساعت ميشه و من الان اون فرصت و فراغ بال را تو اداره ندارم بخصوص كه كامپوتر گروه خودم هم نيست ..اول اينكه مهربوني و محبت تا يك جايي خوبه بعد كه از مرز عقلانيت گذشت فقط اسباب دردسر دوطرفه است .دوم اينكه وابستگي زياد هميشه باعث عقب موندگي ميشه، بدون برو برگرد حالا وابستگي از هر جهتي كه حسابش كني حتي وابستگي عاطفي، كه قدرت تصميم گيري درست را از آدم ميگيره .

* آقا تو متن قبلي انگاري ما يك جورايي نوشته بوديم كه زندگي سخت و گند و اين حرفها است ...كه اصلا منظورم اين نبوده ..من معتقدم كه زندگي بدون كار و خستگي مفهوم نداره ..كار كردن و خسته شدن از ملزوماتشه و بدون اون زندگي معني اصلي خودش را از دست ميده .ساشا جان مطمئن باش كه زندگي را اگه خوب نگاه كني خيلي خوبه ولي اگه هميشه بديهاش را به خودت ياداوري كني و خستگي و مشغله زياد را جزو بديهاش بدوني همه چي برا آدم سخت و غير قابل تحمل ميشه ..

*يك چيزي كه من هميشه ميگفتم و الان هم ميگم اينه كه خيلي از اون راه حل هايي كه همه فكر ميكنند راه حل مشكلات نيست ..من هميشه مخالف اين جمله بودم كه ميگفتند بگذار ازدواج كني همه چي حل ميشه ..هنوز هم بهش ايمان دارم ..اگه من به عنوان يك فرد مجرد نتونم زندگيم را جمع كنم و ندونم چي ميخواهم و چي كار مي خواهم بكنم و چه كار ميخواهم با زندگيم بكنم مسلما نه تنها ازدواج اين مشكلات را حل نميكنه بلكه اون را هزار برابر ميكنه .چه فرقي ميكنه طرف مقابل من هم يكي است مشابه من با تمام مشكلاتي كه من هم دارم .قرار نيست اون بياد و با يك اشاره همه چي را حل كنه ..چي شد حالا اين را گفتم ...اينه كه خيلي مسايل ربطي به ازدواج نداره اگه تو بدوني از زندگيت چي ميخواهي و كجا داري ميري لازم نيست چيزي به اسم ازدواج بياد و برات هدف تعريف كنه .اون موقع است كه آدم مصداق اون جمله ميشه كه تو ازدواج كردي فقط براي اينكه ازدواج كرده باشي ..اينهايي كه ميگم همه بخاطر يك سري حرف و بحث هاست كه مثل همون بند بالا اگه بخوام از اولش بگم كلي هوار تا طولاني ميشه

* باز هم شب كاري هاي پوريا شروع شده و من شب ها را تنهام .البته اولش برام سخت بود چون تا حالا اينجا تو خونه جديد تنها نمونده بودم خوب تعداد افراد ساكن تو آپارتمان كم هستند .ولي خونه مامان اينها اصلا برام مهم نبودكه يك مدت را تنها بمونم مامان اينها ماهارو بطور كامل مستقل بار آوردند !!! .يعني ميخواهم بگم كه تنهايي من را اذيت نميكنه يا از تنهايي نمي ترسم ..مامان اينها و مامان پوريا اصرار ميكنند كه خونه نمونم و برم پيش اونها ولي راستش را بخواهيد اين زمان ها را دوست دارم چون فرصتي ميشه براي خودم و كار هايي كه فقط مربوط به من ميشه .آدم هميشه هر جوري كه باشه بايد يك زماني را براي خودش كنار بگذاره ..فكر ميكنم اين براي پوريا هم خوبه بالاخره يك هفته روز هاش تقريبا مال خودشه و ساعت هاييش را كه خواب نيست ميتونه برنامه هايي داشته باشه فقط براي خودش

حالا يك چيز بي ربط هم تعريف كنم ..يك مهموني بوده تو شهريار .همه هم بچه خر پول هاي تهروني.دم دم هاي صبح تو راه برگشت به تهران با هم كورس ميگذارند .پژو 206 چهار سرنشينه با سرعت كلي زياد مياد از سمت راست سبقت بگيره نگو يك كاميون بقل جاده ارك بوده .ماشين به محض اينكه سرعتش را زياد ميكنه و ميگيره سمت راست كه سبقت بگيره كاميونه جلوش سبز ميشه و ميكوبه به كاميون آنقدر سريع بوده و كاميون نزديك كه حتي فرصت ترمز كردن هم نداشته با همون سرعت آسمماني ميكوبه به كاميون .ماشين هاي دوستها ميايستند براي كمك و سرنشين ها را در مي آورند .براي در آوردن سرنشين هاي جلو مجبور ميشوند صندلي ها را از پشت بشكونند .راننده ماشين سالم سالم فقط ترسيده .كمربندش اون را به صندلي چسبونده بوده ولي دوست دخترش را از روي داشبورد به قول خودشون با جارو جمع كرده بودن ميگفتند يك دندون هم تو دهنش نمونده بوده .به محض خوردن ضربه سرش تو داشبورد تركيده بوده و فوت كرده بوده ...نكته آموزشي موضوع اينكه كمربند ايمني حتي تو تصادف هاي به اين وحشتناكي هم ميتونه خيلي كمك كنه . شايد اگه دختره هم كمربندش را بسته بود الان داشتند با سره به اين موضوع ميخنديدند يا سرش دعوا ميكردند و بهم ميزدند .تو بدترين حات هم حتي اگه باز هم دختره ميمرد حداقل با دندون ميمرد و صورتش قابل تشخيص ميموند ..ديگه بقيه موضوع مهم نيست .اينكه پسره حسابي مست بوده ، اينكه از تو بيمارستان از ترس اينكه بخاطر رانندگي در حال مستي كه منجربه مرگ دختره دستگيرش كنند فرار ميكنه.اينكه ديگه هيشكي ديگه هم تو بيمارستان نميمونه كه حتي بفهمه سر دو تا ديگه سرنشين ماشين چي آمده ...مهم همون كمربند و بستن و نبستنشه ..

خوب الان من از منزل گزارش ميكنم ..باز هم پوريا شب كاره و من در اين نصفه شبي تنهام …كلي مشق از اداره آورده بودم آورده بودم كه انجام بدهم واسه همين زياد گذشت زمان را نفهميدم ..

شب شوما ها هم به خير اگه تا فردا من را سوسك ها خوردن بهمتون خبر ميده

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 12:17 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger