سلام
*خوب چي شده من باز هم گير دادم به نوشتن ..!!اين شده كه قضيه يك جورايي مثل شب امتحان ميمونه كه آدم دلش مي خواهد تمام كار هايي را كه تا حالا تو عمرش هم نكرده همون شب امتحان بكنه و خيالش راحت بشه تا يك وقت ناكام از دنيا نره ..اينه كه من الان يك گزارش دستم است كه بايد تا آخر وقت اداري امروز تحويلش بدهم و هنوز نصف بيشتر كار هاش مونده و بنده از صبح كه آمدم هر كاري بگي كردم الا جمع و جور كردن گزارش !!!حالا رييسم هم نمياد كه من حداقل از ترس ايشون دست به كار هاي مملكتي بزنم !!!
*آقا چرا اين همه هوا سرد شده ...اين باريتعالي حساب نميكنه كه من بايد ساعت كله صبح از خونه بيام بيرون هوا سرده برام سخته !!! اي كاش يك راهي بود كه مي شد خونه نشست اونوقت حقوق آدم را بيارند دم در خونه به آدم بدهند !!!
*جناب بگذار برات بگم من دقيقا ديروز چي كارا كردم تا يك كوچولو دلت وا بشه ..بنده در راستاي اهداف سازندگي مملكت اسلامي ديروز راس ساعت 5 رسيدم خونه و تا يك كم دور بزنم و يك چايي بگذارم ساعت شد 6 و از اونجا كه تقريبا بعد از 13 اصلا به اوضاع خونه نرسيده بودم و همه جا درست مثل كمد آقاي ووپي شده بود اينه كه كلي خانم شدم و شروع كردم به سابيدن اين ور و اون ور از زمين سابيدم تا آسمون درست همون لحظه اي كه همه چي وسط هال بود پوريا رسيد خونه ديگه اون موقع ساعت 7 بود .با هم وضع را مرتب كرديم اينه كه كلي هوار تا من ديروز كار كردم و خانم شدم بعد هم كه بساط شام بود ..شام كوكو سبزي داشتيم .خوشم مياد كه كلي من باحالم غذاهام هر دفعه با دفعه قبل فرق داره ..دفعه قبل كوكو سبزيم لاغر و باريك شده بود اينبار كوكو همچين چاق بود كه نگو . به اين مي گن ايجاد تنوع تو غذا !!!
* حالا كه حرف غذا شد بگذار برنامه غذاييمون را بگم .من و پوريا كه ناهار ها نيستيم يعني خيلي كم پيش مياد با هم ناهار بخوريم شايد جمعه ها اگه سر كار نباشه كه اون هم تا حالا هميشه مهمون بوديم جايي اينه كه اينها برنامه شامگاهي ما است . سالاد الويه معمولا حضور داره به عنوان اين كه باشه براي مواقع يك دفه گشنگي و ناخنك زدن عصر گاهي و صبحگاهي البته بدون نخود فرنگي چون پوريا نخود فرنگي به هيچ عنوان دوست نداره .بعد سوپ است كه اون هم معمولا چون تو حجم قابل قبولي پخته ميشه مي تونه چند تا شام را كنار غذاي اصلي همراهي كنه ...ماكاروني و لازانيا است كه با وجود ضريب چاق كنندگي فراواني كه داره نميشه از سيستم حذفش كرد و در ضمن درست كردنش هم دردسر نداره ..كوكو سبزي و عدس پلو و استانبولي پلو جزو غذاهاي رندومي است كه بين همه من استانبولي را با گوشت قلقلي از همه بيشتر دوست دارم بخصوص اگه برنجش را بگذاري كته بشه با ماست و سالاد حرف نداره .اگه از پوريا نظر بپرسي سريعا پيشنهاد كباب ديگي يا همون كباب بشقابي را ميده كه خوشبختانه از جمله غذاهاي سريع است و بي دردسر است شانس آوردم پيشنهاد هفت رنگ پلو و اين حرفها را نميده !!!شايد تو هفته يك خورشت هم داشته بشم كه يا قيمه است يا قورمه ولي كم پيش مياد تا حالا يك يا دوبار بيشتر خورشت درست نكردم .ماهي را هم سعي ميكنم يك جورايي جا بدهم اگه قزل آلا باشه كه باهاش راحتم ميگذارم تو فر بي زحمت ولي اگه ماهي ديگه باشه كه بخواد سرخ بشه سعي ميكنم از زيرش در بروم و صد البته پوريا هم تلاش مي كنه از زير ماهي خوردن در بره . ..خونه مامان زري من معمولا تو طول هفته واسه شام هستيم روز هايي كه من از سر كار ميرم اونجا و پوريا مياد دنبالم ...خولاصه اين برنامه غذايي را ميشه با در نظر گرفتن نبودمون تو خونه براي بعضي شام ها و ناهار ها براي دو و يا سه هفته اجرا كرد سوسيس و تن و املت هم البته حساب كنيد به عنوان شبهايي كه خاتون اصلا حال كار كردن نداره !!!
*جانم ...پريروزي رفته بودم خونه مامان اينها كه مطابق معمول آقا كيا هم اونجا بود روشنك هم كه الهي من قربونش بروم آنقده بچه ام مرخصي بوده كلي خسته بود خوابيده بود ..مي گم يك وقت خسته نشي روشنك جان كل عيد را كه مشهد بودي قبل از عيد كه يك هفته جنوب بودي قبلش هم كه يك هفته شومال بودي ...!!!تو نخوابي من بايد بخوابم !!! خولاصه ما هم از فرصت استفاده كرديم و كياوش را دزديديم ..يك خورده گشتيم و گفتيم به مامان پوريا هم يك سر بزنيم .برادر پوريا كه يك هفت هشت سالي از خودش كوچولو تره يك كم مشكل ذهني داره .خيلي بچه باهوشي است ولي فعاليتهاش از سنش كوچولو تره .آنقدر اين پسر مهربونه كه حد نداره هميشه هواي من را داره و كلي مراقب من است .بگذريم از در كه وارد حياط شديم اول من و كياوش دست در دست هم وارد شديم داشتم با پدر پوريا تو حياط خوش و بش ميكردم مثل اينكه روزبه از تو تراس ما را ديده بود و دويده بود تا به مامان خبر بده ..الهي من بگردم مامان ميگفت با نگراني دويده به من گفته مامان بدو خاتون و پوريا بچه دار شدن !! حالا چي كار كنيم ما هيچي كادو براشون نخريديم !!! جانم الهي من بگردم ..بچه ام اصلا از بچه دار شدن ما تعجب نكرده بود ولي كلي نگران شده بود كه حالا كادو براي ما نخريده اند . رفتيم تو ميخندم ميگم روزبه نگران نشو مطمئن باش من اولين نفر به تو ميگم كه خبريه !!.خولاصه كياوش تا دلش خواست تو حياط آتيش سوزوند بچه ام حياط نديده است ديگه چي كار كنيم ..كياوش تو خونه پوريا اينها ماجرا زياد داره حالا سر فرصت براتون تعريف ميكنم ....
* آقا ما نوشتن اين متن را ديروز صبح راس ساعت 6:45 شروع كرديم و امروز همين الان در جوار ريس عزيزم ختمش ميكنيم ...اين را هم بگم كه من فردا بالاخره ميروم مخابرات ببينم ميتونم خطمون را از پاس به تون تبديل كنم يا همچنان از تمدن بدور ميمونم ...خولاصه تا شنبه كلي هوار تا خوش گذره