نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

اول از همه بگم كه متن زير متن جديد و احساس جديد نيست خيلي دچار حالت هاي خاص نشيد .مال اول عروسي است .يك حالتي بود كه پشتش يك سري حرف را با خودش مياورد والان رد شده حالا چي شده بعد از يك ماه گذاشتمش رو وبلاگ چون فكر كردم كه تاريخش و اون احساسش برام گذشته ميتونم بخونمش بدون اينكه عصباني بشوم بدون اينكه ناراحت بشوم و بدون اينكه كسي را مقصر بدونم .اينجا گذاشتمش نه براي اينكه شما بخونيد و قضاوت كنيد نه براي اينكه مسيحا بخونه و بيشتر ازاين بدل بگيره براي اين گذاشتمش تا هميشه يادم بمونه چه قدر راحت ميشه افراد مهم را تو زندگيت از دست بدي و ديگه اوني نباشي كه براشون بودي و اونها هم ديگه اون نقش پر رنگي كه تو زندگيت داشتن را از دست بدهند ..همين ...چرا همه اش دنبال تقصير و مقصر ميگرديد هميشه همه چي دو طرفه است .هيچي به خودي خود اتفاق نمي افته هر رفتاري كه باهات كردن نشونه يكي از رفتار هايي كه از خودت سر زده ..سپهر جان اشتباه كردي اون متن هيچ مخاطبي جز من نداشت .من بايد اون متن را 40 بار بخونم و هر دفعه از بين خط هاي نوشته و ننوشته اش يك چيزي ياد بگيرم .بعدشم قضيه قهر و قهر كاري نيست كه سرود آشتي سر داديد ...باز هم ميگم بهتره يك كم همه مون بزرگ شيم ..

...................................................................................................

آقا نيشسته بوديم خونه مامانمون با خيال راحت داشتيم كيف ميكرديم ها ...مهمون هم كه داشتيم هيچ نمي فهميديم مهمون كي مياد كي ميره ...جمعه مهمون داشتم براي شام ..البته سري اول مهمون شامم نبود ولي از همه مهمتر و رسمي تر بود ..از صبح جمعه كلي همه جا را سابيدم و ليسيدم و از اين حرفها ...ناهار لازانيا گذاشتم ( از هرچي برنج و خورشت است خسته شدم ) هنوز با فرم راحت نيستم هنوز درجه اش و زمانش دستم نيست يك كم پنير روش برشته شد ولي در كل خوب بود ..بعد از ناهار هم كه افتادم تو كار هاي شام ..دستم كه هنوز فرز نيست كه بايد اون موقع شروع ميكردم كه وقتي مهمون ها آمدن ديگه كاري برام نمونده باشه ..شام سالاد الويه بود ، كشك بادمجون ،سوپ جو و غذاي اصلي راحت تر از همه زرشك پلو بود با مرغ ..حالا سوپ و سالاد الويه خوب بود ..ولي كشك بادمجونم واسه خاطر كشكش شور شد و زعفرون و زرشك زرشك پلو را هم يادم رفت بريزم رو برنج آخرش كه تموم شد يادم افتاد و به نشانه اينكه من كلي اوستام رفتم و آوردمش تا همگان بدانند كه من كلي ماه و گلم ..آقا من هي از همون اول گفتم كه اين آشپزخونه اوپن OPEN خيلي بد است كسي حرف من را باور نكرد .آقا هيچ كار كه نمي توني بكني هيچ .همه اش بايد مرتب و تميز باشي ..يعني من هر كار ميكردم مجبور بودم ظرف هاي اون جا را بشورم كه زشت نشه و نا مرتب تا مهمون ها ميان آشپزخونه همونجوري مرتب و تميز باشه ولي آقا خيلي سخت بود ..در اين ميون يك عدد چنگال را هم گم كردم حالاموقع شام كه شده ميگم آقا شرمنده يك عدد چنگال گم شده تو غذاي هركي بود مال خودش من ازش گذشتم !!!بعدشم كه ملاقه ام را نمي دانستم كجا گذاشتم و مجبور شدم سوپ را همونجوري هورتي بريزم تو ظرف سوپ !! خولاصه با توجه به اوپن بودن آشپزخونه من زياد اصولش را رعايت نكردم ..نتيجه گيري اخلاقي هم اينكه آقا وقتي غذات سر رفت رو گازت همون موقع گازت را بشور چون مجبور ميشي تا نصف شب گازت را بسابي !! اشپز هاي گرامي ميدانند كه همانا سوپ جو ممكنه كه سر بره اينه كه سوپ ما سر رفت ولي چون داشتم برنج آبكش ميكردم گفتم ولش كن شب ميشورمش و همونجوري رو گاز سوپي برنج دم كردم و از اين حرفها .اين لعاب هاي جو آقا سوخته بود و به نشانه كدبانوگري من آنچنان چسبيده بود به گاز كه بيا و ببين ..اينه كه تا نيمه هاي شب به جاي اينكه بريم كار هاي مفيد ديگه بكنيم بنده نشسته بودم گاز ميسابيدم ...حالا انگشتهام آنچنان درد ميكنه تكونش نمي تونم بدهم ..

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 7:56 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger