نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

آقا اگه دو روز ديگه ديديد من ديگه از در نمي تونم بيام تو نگين خاتون براي چي ها ؟؟؟!! آقا ما هنوز نبلديم كه براي دو نفر آدم چه همه بايد غذا پخت.آخه من خونه بابام كه بودم خير سرم براي 40 نفر غذا ميپختم اينه كه نمي تونم به تعدادكم غذا بپزم و از اونجا كه چون خودم پختم دلم نمياد بريزمش دور اينه كه در راستاي عمليات سازندگي و جلوگيري از اصراف خودم لطف ميكنم باقي مانده را ترتيبش را ميدهم ..اينجوري ها ..حالا قبلا ها من را ميكشتند دو وعده به زور در روز غذا ميخوردم .الان كارم به پنج و شش وعده رسيده ...اينجوريها ..ديروز نميدانم چي شده بود اصلا نميتونستم چشام را باز كنم .آنقدر كه خوابم مي آمد حالا شب قبلش هم زود خوابيده بودم ها اين شد كه هر كاري كرد پوريا نتونست من را راضي كنه و من نرفتم سر كار ..خيلي خوب بود كلي خستگي هام در رفت .هنوز براي عيد برنامه نداريم اگه زورم برسه رديف كنم بريم شومال .اگه نه كه مجبوريم باز هم بريم شومال !!!منظورم از شمال شماره 1 استان مازندران است و شمال شماره 2 استان گيلان .
اينجوري كه من زياد گيلان را دوست ندارم شايد چون خيلي زياد اونور ميريم و مازندران را كمتر سر ميزنيم يا نمي دونم همينجوري ديگه ....امسال واقعا حوصله عيد و عيد بازي را ندارم اين برنامه ديد و بازديد عيد هم خودش كلي انرژي بر است بجاي اينكه آدم تو تعطيلاتش استراحت كنه 40 برابر روز هاي كاري كار ميكنه ..اينجوري ها ...ديگه چي بگم ..آهان اينكه در راستاي اهداف سازندگي و اينكه ما خانوادتا وقتي ازدواج ميكنيم مرتب ميشيم .بنده كه صبح ها به زور ساعت 8 ميرسيدم اداره الان در اثر فرايند ازدواج راس ساعت 6:40 دقيقه اداره هستم .خولاصه اينكه رييسم كلي خوشحال شده بود و كلياتي بنده را تشويق نمود ...من هم مي خندم تو دلم ميگم كه به قول مامان جان نشاشيدي شب درازه يعني من الان كلي فرصت دارم تا دوباره همون خاتون قبلي بشوم و دير دير بيام اداره حالا صبر كون تا مسير ها دستم بياد ...راستي يادتون گلويي دستشويي ما گرفته بود آقا ما جوك نسازيم نميشه .به توصيه مامان پوريا رفتيم چنته گرفتيم كه بريزيم تو چاه تا بلكه راه باز بشه بتونيم زندگي كنيم خير سرمون ...خولاصه پوريا اين مسئوليت بزرگ را قبول كرد و چنته ها را دمر كرد تو چاه و خودش مشغول درست كردن كمد ها شد بعد از يك مدتي از اونجاييكه چشمهاي من ديگه جايي را نميديد .حاضر شدم سكان فرماندهي عمليات چاه باز كني را بردستان مباركم بگيرم و رفتم تا طبق توصيه روي جلد چنته سيفون دستشويي را بكشم .نشانه موفقيت عمليات اين بود كه همانا آب تو گلويي بالا نياد و در يك ارتفاع ثابت باقي بمونه ..حالا سيفون را كشيدم و وايسادم پوريا از اون اتاق نارنجي داد ميزنه
- درست شده ..
- همه چي خوبه فقط ببينم جنس اين يارو چنته چيه مگه اسيد نيست؟؟
- چرا اسيد قويه نپاشه به جاييت ؟؟
- مطمئني؟؟
- چي شده مگه؟؟ .پاشيده به جاييت ؟؟.
- نه ولي پس اين سوسكه چيه داره تو آب شنا ميكنه !!!!...

اينجوريها ....حالا با تمام اين احوال من هنوز به اون دستشويي اعتماد ندارم ...ديروز حنيفا بالاخره بعد از هزار سال وعده سر خرمن پا شد آمد خونه ما و من كلي ازش كار كشيدم ..هي داره آشپزخونه من را مرتب ميكنه.ميگم آخه بچه اينجا كه خوابگاه نيست كه هي داري اينور اونور را ميسابي كه ..خولاصه خوبه فقط چند ساعت پيشم بود اگه يك روز كامل بود حتما ميشد در جوار ايشون يك خونه تكوني حسابي كرد ..

خوب حالا ما كه تا شنبه از دنياي اينترنت دوريم آخه هنوز مخابرات گرامي جهت دو طرفه كردن خط تلفن ما اقدامي انجام نداده است اينه كه من هنوز وابسته خط اينترنت اداره ميباشم پس تا شنبه همه بچه هاي گلي باشيد تا من برگردم

............................................................................

سلام

-آنقده كه من خوش شانسم حتي اگه تمام مدت روز را نشسته باشم سر كارم و از جام بلند نشده باشم به محض اينكه خانم جعفري براي يك كار كوچولو مثل پيوست يك نامه صدام ميكنه و مثلا يك جوك ميگه كه داريم ميخنديم رييس خيلي بزرگ سر ميرسه و چشم غره اش را ميرود كه يعني چند وقته اينجا واستادي داري گپ ميزني
-آنقده من خوش شانسم كه حتي اگه تمام مدت روز را سر جام نشسته باشم و مثل بز كار كرده باشم درست موقعي كه مي خوام برم دستشويي يك نفر زود تر از من ميپره اون تو و من مجبور ميشوم كه يك ايست تو اتاق كامپيوتر بكنم و درست همون موقع است كه رييس متوسط كه در طول روز اصلا به اونجا سر نزده يك دفعه مي پره وسط اتاق و آقا يك چشم غره اي به ما ميرود كه يعني ميدونم چند وقته اينجا واستادي معركه گرفتي حرف ميزني ملت ميخندن !!!
-آنقده من خوش شانسم كه حتي اگه از صبح به اينترنت سر نزده باشم مگه براي كار هاي اداري درست اون موقع كه رفتم دارم وبلاگ گردي ميكنم رييس گوچولو سر ميرسه و يك چيزي ميگه كه يعني من مي دونم كه از صبح كه نشستي پاي كامپيوتر داري چي كار ميكني ديگه اوج خوش شانسي اون موقعي است كه با وجود اينكه من چت نميكنم يك دفعه وسط كار با نقشه كه رييست هم بالا سرت وايساده يكي از اين جعبه هاي چت با اون صداي زنگ وحشتناكش باز ميشه و يك نفر با ID مثلا هلو بيا بخورمت پيغام ميده كه بچه ها بياين جمعه بريم باد بادك هوا كنيم !!! اون موقع است كه قيافه تو و رييست همه با هم ديدني است ...


قربان شوما و دريا

خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 7:55 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger