نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
* و ای کاش خداوند دو سه سری اصحاب کهف می آفريد و ای کاش من را هر از گاهی در آن فرقه الهی قرار میداد و اجازه می فرمود که گهگاهی سالی چشمی بر هم بگذارم ...الهی آمين

* الان دقيقا دو هفته است که ساعت 6 صبح از خونه می روم بيرون و تازه 7 شب از سر کار برمیگردم و دوباره از 7 به بعد با پوريا يا بدون پوريا دنبال کارها و خريد ها و برنامه های عروسی هستم .دوهفته است که درست نخوابيدم و دو هفته است که به دلايل گوناگون بزم رفته بالای کوه و حوصله ندارم ..آنقدر نخوابيدم که دلم برای توی چشام تنگ شده ..اميدوارم حداقل اين رييس گرام ما به من رحم کنه و هفته ديگه بگذاره سر ساعت بيام خونه .همه ديگه صداشون در آمده میگن اين ديگه چه عروس دامادی هست که اصلا هيچکدومشون وقت ندارند ..دو تاييشون کله سحر میروند آخر شب ميان .همه کار ها را هم جون عمه شون خودشون می خواهند بکنند .( البته من با قسمت آخر جمله اصلا مشکلی ندارم خودم تنهايی از عهده اش بر ميام !!! )

* آقا باور میکنيد الان من چند شبه که نخوابيدم ..همه مون تو ماراتون برگزاری مراسم عروسی هستيم .آقا هی پوريا به من گفت بيا کار ها را زود تر بکنيم !!!.هی من با اين همه استعدادی که دارم و صد البته گوش شنوايی که خداوند به من ارزانی داشته است فقط قسمت آخر جمله را می شنيدم و از اونجا که در دين مبين اسلام حرف حرف شوهر است من هم هی به اون قسمت عمل کردم !!!! تا باشد مورد قبول درگاه الهی قرار گيرد !!! و يک جای با حال برای من حرف گوش کن در بهشت در نظر داشته باشد . حالا کلی کار داريم که همه اش تموم شده و در عين حال همه اش مونده !!!البته باز هم من رسما اعلام میکنم که ما قسمت اصلی کار را کرديم !! شوما نگران نباشيد

* بالاخره تونستيم جميع خانواده دو طرف را راضی کنيم تا به يک مجلس ساده راضی بشوند .( که باز هم چشم من آب نمی خورد بچه ام آخرش سر اين زن گرفتن ورشکست میشه بر میگرده زير پونز نقشه!! ) ..ولی من کلی دوست نزدیک دارم که می خواهم حتما تو مراسم عروسی من حضور داشته باشند تا باور کنند که هنوز وجود دارند افرادی که بتونند خاتون را تحمل کنند اينجوريه که قرار شد من دوست هام را دعوت کنم ولی به شرط اينکه نشينند يعنی از من صندلی نخواهند ..اينجوری ها خولاصه از داوطلبان تقاضا می شود که مثل هميشه رزومه های خودشون را برای ما ارسال فرمايند

* وسط اين همه کار يک دفعه يادم افتا د که سوراخ گوشهای من بسته شده ..اين سوراخ گوش های من هم که کلی ماجرا داشته اند طفلکی ها ...خلاصه اينکه زد به سرم و رفتم گوشم را سوراخ کردم ...حالا آقا اين گوش ها درد میکنه ...پوريا میگه اگه مثل دفعه قبل شد می خواهی چی کار کنی ؟؟گفتم هيچی میشم عروس گوش فيلی !!!يا مثلا خاتون فيل پرنده عروس میشود ...اينجوری ها ..اينه که الان يک پنبه الکلی دستم است و هی میمالم به گوشام

* ديشب که رفته بوديم دنبال یک سری از کار ها ساعت نزديک 8 بود تو ترافیک بدی گير کرده بوديم ..یک دفعه آقاهه از ماشيمن جلويی ما پياده شد و پريد در پشتی ماشين خودش را باز کرد و شروع کرد خانمی را که پشت نشسته بود کتک زدن ..نمی دونيد چه جوری می زد با لگد و مشت همينجوری میکوبيد تو سر و صورت خانمه ..اول همه خشکشون زد بعد از ماشيناشون پياده شدند و آقاهه را از تو ماشين کشيدند بيرون ولی فايده نداشت همچنان زنه را گرفته بود و می زد بيچاره خانمه ديگه نه روسری داشت و نه مانتو فقط کمک می خواست ..يک خانم ديگه هم همراهشون بود که عملا کار خاصی نمیکرد فقط وقتی زنه از حال رفت گرفته بودش تو بقلش و گريه میکرد ..خيلی صحنه بدی بود ..اشکم در آمد خيلی اعصابم خراب شد ..آقاهه داد میزد زنمه به شوما ها چه دلم میخواد میزنمش ..حالا من کار ندارم حتی اگه خانمه بد ترين کار را در حق مرده کرده بود حقش نبود باهاش اينجوری رفتار بشه .اين آقاهه که تو خيابون جلو همه اين کار را میکنه حساب کن وقتی کسی نمی بينه چی کار میکنه ...

* بهم میگه که چطوری راضی شدی مراسم عروسيت اينجوری بشه . میگم چه جوری هنوز که برگزار نشده که ببينيم چه جوريه .ميگه همينجوری ديگه جمع و جور و کوچولو ؟؟ فقط يک شبه که ديگه هم بر نمیگرده و بايد خيلی با حال باشه کلی آدم مدت ها تو آرزوی شب عروسيش بوده ..ميگم ببين آدما با هم فرق دارند و حتی يک آدم هم تو شرايط متفاوت راجع به يک موضوع واحد عکس العمل های متفاوت داره من هم ممکن بود اگه شرايطم فرق میکرد خيلی کار ها میکردم ..ولی الان تو حال و هوايی هستم که اصلا برام مهم نيست .مهم اون حسی است که دارم که کلی دارم باهاش حال میکنم و مهم اينه که همه اونهاييکه دوسشون دارم و برام مهم اند تو مراسمم کنارم هستند .ديگه اهميت نداره که رو صندلی های کاور دار نشسته اند يا ساده ..که سفره عقدم خونگی است يا کرايه ای ..که ارکسر خوب میخونه يا بد .می دونم در هر صورت کلی به هم مون خوش میگذره ...عروسی خودش 300 تا مهمون داشت .کرايه محل حدود 3 ميليون بود و خرج هر نفر حدود 25 هزار تومن .سفره عقدش 300 تومن کرايه شده بود .لباسش 400 تومنی بود و راجع بقيه اش حرفی نزد شما خرج عکس و فيلم و دسته گل و ماشين عروس وارکسر و ...را بهش اضافه کن ..من رياضی ام خيلی ضعيفه ولی رقم آخر خيلی بزرگه ....من اصلا نمیگم بده ها خدا بيشترش هم بکنه !!! چی بگم هرچی بگم میگن حسوده !!!
قربان شوما و دريا
خاتون در حسرت يک جرعه خواب

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 9:23 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger