نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

فراز هايي از زندگي خاتون


* آقا اينهمه ازم نپرسين عروسيت چه تاريخي است !!! آقا هنوز خود من را هم دعوت نكرده اند اينه كه خبر ندارم !!! در اسرع وقت به محض اينكه كارت عروسي را بهم دادند به همگان اطلاع ميدهم !!!

* آقا امروز ما با خودمون قرار گذاشتيم كه تمام روز كاري را سر جامون بشينيم و جم نخوريم حتي براي گلاب به روتون دست به آب هم از جامون پا نشيم و به اين طريق مشتي بزنيم به دهان استكبار جهاني شبه قاره هند !!! حالا كشتم خودمو ساعت هنوز 10 نشده !!!

* آقااين بابا ي ما جناب منوچهر خان از اونجاييكه كلي به فكر آبروي داشته بنده هستش اگه كسي زنگ بزنه و با من كار داشته باشه و بنده در مكان مقدس دستشويي باشم در راستاي آبرو داري اعلام ميكنه كه همانا خاتون خواب است حالا اصلا اهميت نداره اين اتفاق در چه ساعتي از روز بيافته ..باباي من از همون تفكر ارتش آمريكا پيروي ميكنه كه Officer ها حتي به دستشويي نمي روند و بعد از رسيدن به سن 50 سالگي منفجر ميشوند ( اقتباسي از فيلم M.A.S.H و تفاوت درجه دار ها و بي درجه ها )..حالا فكر نميكنه كه الان هر لحظه كه عنوان بشه بنده خواب هستم خودش بي ناموسي تر از دستشويي رفتن به حساب ميادبخصوص اگه زمان مربوطه جمعه صبح يااز اون هم بالاتر شب جمعه باشه و كلي ملت ما را دست مي اندازند اون هم خاتوني را كه خودش كلي هميشه ملت را دست مي انداخت ..خولاصه گفته باشم اگه زنگ زديد و من خواب بودم دو دقيقه ديگه اش زنگ بزنيد حتما بيدار شدم ...ولي اگه زنگگ زديد گوشي را برنداشتم ديگه زنگ نزنيد وگرنه حواسم پرت ميشه گند ميزنم جواب بابام را شوما ها بايد بديد ها ..

* هنوز دارم خودمو ميكشم ساعت به10 نرسيده است ...

* الان درست اون لحظه اي است كه بايد شعر آفتاب از كدوم طرف در آمده مهربون شدي را براي رييس خيلي بزرگم بخونم ....مي خواد من را معرفي كنه براي يك دوره سازمان جغرافياي كشوري ...اين يعني پرچم صلح ومشخصا دو روز ديگه صدام ميكنه چپق صلح را با هم بكشيم .البته در اين راه بايد كمال تشكر را از جناب رييس كوچك داشته باشم كه در اين زمينه تلاش بسيار فرمودند اين نشون ميده كه فعلا من را نمي اندازند بيرون كه خودش توفيق بزرگي است ...خولاصه شروع ميكنيم ...آفتاب از كدوم طرف در آمده مهربون شدي ..با دل عاشق من همدم و همزبون شدي ..امشب از كدوم شب هاست مثل يك تيكه ماه شدي ..راستي راستي عزيزم امشب يك تيكه ماه شدي !!!!( دور از چشم پوريا )

* آقا با وجود اينكه الان من كلي كار دارم ولي چون قول دادم كه از جام تكون نخورم حوصله كار هام را ندارم مي خواهم يك مشكل اساسيم را با شوما ها مردم غيور و هميشه در صحنه و بلا استثناء شهيد و مرد !! پرور ( اون هم با مقياس خروار خروار ) درميون بگذارم ...آقا الان تقريبا از 28 مرداد كه عقد فرموديم تا همين امروز كه 14 دي ماه ميباشد دارم فكر ميكنم كه مادر و پدر پوريا را چي صدا كنم ..الان بر اساس عادت ديرينه قبلن ها كه هنوز فاميل نشده بوديم من به اسم فاميل صداشون مي كنم كه خوب خيلي يك جورايي رسمي است در صورتيكه الهي بگردم دو تاييشون خيلي با من خودمونين تا حالا مامان پوريا هم 40 بار بهم گفته ها ولي خوب چي كار كنم نميشه ..حالا شوما ها كه تجربه تون تو اينجور امور بيشتره من چي بگم ..مامان خيلي ديگه خودمونيه ..مادرهم خيلي ديگه مامان بزرگيه ...همينجوري هم كه نمي تونم اسمشون را صدا كنم كه ...حالا شوما جاي من بوديد چي ميگفتيد ....؟؟؟

* آقا اين ساعت كامپوتر من انگاري مرده ساعت هنوز 10:30 نشده كه ....

*آقا پنجشنبه اي راه گرفتيم رفتيم دنبال تير و تخته ....يك مبل هاي خوشگل و خوشرنگي بود كه نگو...مثلا يك نارنجي داشت با مغز پسته اي كه حرف نداشت حيف تو خونه ما جا نميشد ...البته اگه جا هم ميشد پوريا شخصا بنده را ميكشت ..نمي دونيد چه نارنجي جيغي بود كه ولي مغز پسته اي اش عالي بود حيف گنده بود خيلي از اين مدل آمريكايي جهانخواري اين حرفها بود و به ما طبقه مصتضعف جامعه اي ها نمي خورد ..حالا يكي پسنديديم كه آينه بقل داشت!!! ..قرار شد جميعا و لا تفرقوا بريم ببينيم بزرگتر ها چي ميگند..آقا همانا تيكه مهمش سرويس تخت و اين حرفها است كه دريغ از يك تخت خوشگل .....اين ها اصلا به فكر جوون هاي بي تخت مردم نيستند ...!!!

آقا سه چهار تا فراز ديگه دارم كه باشه واسه بعد اونها خودش يك عالمه حرف ميبره

راستي سال نو هم مبارك باشه
آخرشم كه انگاري بچه ها دارند يك بازارچه خيريه ترتيب ميدهند براي كمك رساني بعد از فروكش كردن موج اوليه زلزله ..اينجوريها

قربون شوما و دريا
خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 10:22 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger