نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام
حكايت ما هم حكايت عجيبي است ....الان تقريبا از اول آذر ماه كه بار كاري ام هم سنگين بوده سگ شدم اون هم اساسي... صبح ها كه راه افتاده ام دارم ميام سر كار حالم خيلي خوبه ولي به محض اولين برخورد تو محل كار بزم ميره باباي كوه و دنبال پاچه ميگردم كه بگيرم...اين هفته كه ديگه نوبر شده روز هاي زوجش را يك دوره آموزش حين خدمت هست كه بايد حضور گرم خودم را توش نشون بدهم وهمه چي اونجا نرمال است بخصوص استاده كه خيلي با حاله ..حالا راجع به استاد گرامي هم توضيح ميدم ..ولي آقا از يكشنبه نگو ..كه بد روزي بود ..اين رييس جان من هم رفته بود سمينار هفته گرامي داشت پژوهش و نبود..من هم افتادم گير جناب آقاي آندرياك ..ديوونه شدم اساسي نه اون ميفهميد من چي ميگم و نه من ميفهميدم اون چي ميگه ..آخرش نزديك بود گريه ام بگيره ..آخرش مهندس شمس آمدم و نجاتم داد ...خولاصه ديگه آخرش از گوشام دود بلند مي شد ..ديروز هم خير سرم آمدم واسه خودم كلاس بگذارم و با آژانس بروم كلاس ...باور ميكنيد ما ساعت 7:30 راه افتاديم ساعت 8 بود هنوز داشتيم دور خونه ميگشتيم و مجتمع ما شده بود كعبه و ما دورش طواف ميكرديم ..آخرش عصباني شدم ميگم يك راهي را بالاخره انتخاب كن برو ديگه ..ميگه خوب شلوغه ..ميگم خوب شلوغ هم باشه كه ما دورخودمون بچرخيم خلوت نميشه كه ..خولاصه جاتون خالي كلي هم اونجا دوتاييمون فرياد زديم ..بهش ميگم تو آژانسي راننده سر راه نيستي كه من سوار شده باشم هر كاري دلت خواست بكني ..خولاصه بالاخره موفق شد من را ساعت 8:30برسونه به جايي كه اگه خودم مثل آدم رفته بودم نيم ساعته اونجا بودم .و اعصابم هم راحت تر بود ...حالا از همه اين حرف ها گذشته جديدا اين يك ماهه خيلي زود از كوره در ميروم .سگ شدم اساسي ..كار هام تو هم گره خورده و هيشكي هم به فكر نيست انگار فقط من دارم تقويم را ميبينم كه تا بهمن فقط يك ماه بيشتر نمونده ..بقيه همه فكر ميكنند تا تاريخ عروسي هزار سال فاصله داريم به هركي ميگم بخصوص آقاي داماد ميگه كلي وقت داريم ..كلي كارهاي زمان بر دارم كه هنوز حتي كلنگ شروعش را هم نزدم.كلي كار دارم كه با صنف هاي بد قول طرفم كه ممكنه خود كار 2 روزه باشه ولي طرف طي پروژه 3 ماهه انجامش ميده .ولي آقا در اين جهان پهناور هيشكي حواسش به ما نيست .اينجوري ها ...اين آمدن به تهران پوريا هم انگاري به جفتمون نساخته اونموقعي كه دور بودNot only كار ها مون راحت تر جلو ميرفت But also با هم مهربونتر هم بوديم ...خلاصه كلام اينكه اين اذر ماه ماه فرسايشي خيلي بدي بوده ...

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 3:20 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger