نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

× آقا اول از همه ما بچه بوديم كلي بارون دوست داشتيم.منظورم البته خيلي هم زمان هاي دور نيست درست تا قبل از اينكه بيام سر كار..ولي جناب از وقتي واكس زدن پايه هاي مملكت اسلامي را به ما سپردند و وظيفه خطير شمردن قطرات باران به بنده محول گرديده است اصلا و ابدا از بارون و برف دوستم نميره ..حالا شوما ها حال من را درك كنيد وقتي كه قرار باشه كل هفته بارون بياد خودشم در سرتا سر مملكت !!! (باز هم به قول تبريزيهاش !! ) و شوما كل هفته را در حالت آماده باش به سر ببريد ...آقا امروز صبح هنوز نرسيده بودم خانم منشي جناب آقاي دكتر آمدند و فرمودند كه جناب دكتر از منزل تماس گرفته و فرمودند كه آمار بارون را به ايشون بگيد ...ميگم آخه نوبوغ من كه شب ها اينجا نمي خوابم كه . بگذار برسم ...چشم از ايستگاه هاي گل و بلبلتون آمار را ميگيرم ....به خدا كار هامون خنده داره الان تو همه جاي دنيا همه ايستگاه هاي هيدرومتئورولوژي شون خير سرشون سنجش از راه دور است طرف حتي لازم نيست باسن مباركش را تكون بده كه كل اطلاعات درخواستي اش تو دامنش وول وول ميخوره حالا اينجا نصف ايستگاه هاي ما اصلا خط ارتباطي تلفن نداره و يارو متصدي اگه به موقع بيدار بشه بايد صبر كنه بقال سر كوچشون كه تلفن داره از خواب بيدار بشه و آمار را اطلاع بده ( در همينجا من رسما اعلام ميكنم كه اين ايستگاه ها ربطي به ايستگاه هاي سينوپتيك هواشناسي نداره )تازه اين تو شرايط خيلي خوب است دريك سري موارد هم متصدي كه حوصله نداره تو اون هواي سرد ساعت 6 صبح بره رو پشت بوم خونشون واسه خودش بصورت تخميني امار ارايه ميده .اينج.ري ميشه كه محاسبات ماهانه ما كل سالمون هموني نداره !!! حالا با همه اين شرايط يارو انتظار داره بنده راس ساعت 7 هنوز چشمام باز نشده آمار 5 تا استان را داشته باشم .كه خوب البته مجبورم و گرنه تعديلم ميكنند !!

× خوب كله سحري يك كم غر غر كردم حالم آمد سر جاش ...امروز صبح به جز دوندگي گرفتن آمار يك اتفاق دهشتناك ديگه هم افتاد ...ما اينجا يك آقاي زحمتكش داريم كه لطف ميكنه و به ماها چايي ميده البته شاهكار هم زياد ميزنه امروز صبح كه من داشتم ميزدم تو سرم و با آقاي مهندس استان قم حرف ميزدم آمد تو و ليوان من را برداشت كه بهم چايي بده .البته همينجا اعلام كنم كه هنوز در معاونت ما وسيله اي به نام سيني اختراع نشده و ليوان ها به روش پنج انگشتي جابجا ميشوند و بنده بعد از كلي كلاس آموزشي كه براي آقاي زحمتكش گذاشتم تونستم اتم را بشكافم و يك پيشرفت علمي بزرگ انجام بدهم و به ايشون روش استفاده از دسته ليوان را آموزش بدهم ..آقاي زحمتكش را همينجا داشته باشيد .از صبح كه آمده بودم اون كنج اتاق در راستاي صندلي كامپيوتر من يك سوسك چاق تنبل رو به موت در حال نظارت بر كار هاي آمار برداري بنده بود و بيچاره حال تكون خوردن نداشت . حالا برگرديم به لوكيشن آقاي زحمتكش ..من خنگ با همه تجربياتي كه داشتم گول بازي در آوردم و به آقاي زحمتكش در حالي كه ليوان بنده را پنج انگشتي !!! نگه داشته بودخيلي آروم و شمرده گفتم كه آقاي زحمتكش لطفا وقتي رفتي به آقاي عسگري بگو بياد اين سوسك را جمع كنه ..آقا هنوز حرف من تو دهنم خشك نشده بود كه يك دفعه ظرف مدت سه سوت ليوان من و اون سوسك نگون بخت همزمان در دستان مبارك آقاي زحمتكش قرار گرفت !!! من را ميگي دهنم باز مونده بود همينجوري ...نمي دونستم چي كار كنم ..اگه ليوان را ميگرفتم احتمال له شدگي براي سوسك پيش مي آمد !!! و قضيه گند تر ميشد طفلكي زحمتكش قيافه من را كه ديد انگاري تازه دوزاريش افتاد ولي خيلي خونسر اعلام كرد كه نگران نباش من اول دستام را ميشورم بعد بهت چايي ميدهم !!! حالا اون ليوان چايي هنوز روبروي من است و با گل هاي صورتي و آبي و قرمزش داره به من لبخند ميزنه ..آقا روز از اين بهتر نمي شد كه شروع بشه ...باور كنيد
قربون شوما و دريا
خاتون

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 11:07 AM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger