نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



نوشتن بعد از هزار سال نوري

خاتون عوض مي شود ( بر وزن بارباپاپا عوض ميشه)

تازه دانشگاه قبول شده بودم .شهرستان , اون هم تبريز ( به قول تبريزيهاش خودشم تبريز !!!) فكر كن درست بعد از دبيرستان از شهر خودت اون هم نه هر شهري ازتهرون( با عرض پوزش مجدد از همه بچه با مرام هاي شهرستاني ) پاشي بري تبريز . با اين تصور كه هيچ تفاوتي بين شهر ها وجود نداره ( ترا خدا اعصاب نزنيد ها ..حوصله ندارم...چه بخواهيد چه نخواهيد هرچه قدر هم كه تهران گند باشه ولي زندگي تو شهرستان ها بسيار بسيار مشكل ميباشدو صد البته پر حرف !!!انگاري اونجا همه 100 ساعت تو روز وقت اضافه دارند ) بگذريم كلي دويدم بيخودي تو حاشيه .....
خلاصه حساب كن صاف از خونه پاشي بري تو خوابگاه و قرار باشه با بچه هايي درست تو شرايط خودت زندگي كني ...خوب اگه هر كي ساز خودش را بزنه سنگ رو سنگ بند نميشه ...بطور يقيين بايد با شرايط جديد كنار آمد و از اون به بهترين وجهي استفاده كرد خولاصه كاري كني كه هر چقدر هم كه شرايط برات سخت است ولي بهت خوش بگذره كه اگه 4 سال بعد برگشتي به عقب نگاه كردي بگي كه چه خوب اون دوره از بهترين دوره هام بود !!! كه اي كاش همه دوره هاي زندگي آدم اينجوري باشه.....

همه اين حرفها واسه مقدمه بود الان مي رم سر اصل مطلب.....يادمه اون موقع بعداز گذشت دو سه ترم..كتي ( خواهر بزرگم ) گير داده بود اساسي به ما كه تو عوض شدي و ديگه اون خاتوني كه از تهران رفته بود نيستي ...اصلا يك جور ديگه شدي ....حالا نميگفت كه خاتون جان تو كلا محيط زندگيت عوض شده و محيط جديد رفتار جديد را مي طلبه واين نشونه تغيير منفي نيست . نشونه رفتن از يك مرحله به يك مرحله ديگه است ...يك جور بزرگ شدن ..براي من نشونه شروع استقلال بود ..استقلال از همه جهت ...من تو خانواده خودم هم قبل از رفتن به شهر ديگه فكر ميكردم كه مستقل هستم و صد البته نسبت به خيلي از هم سن هاي خودم بودم ولي زندگي تو تبريز به طور كامل متفاوت بود ..زندگي كردن تو جايي كه زبون و فرهنگ و همه چي اش با تو متفاوت است ...و تو بايد يك جورايي خودت را باهاش وفق بدي و بدور از خانواده و وابستگي هاي اون جلو بري ..كه خوب مسلما تو همچين شرايطي كم كم عوض ميشي ...كم كم خيلي چيز ها برات مهم مي شه و خيلي چيز ها برات اهميتش را از دست ميده.كه حتي فكر ميكنم سير بزرگ شدن من خيلي سريعتر از خواهر هام بودو ميزان استقلالم و عدم وابستگيم از همهشون بيشتر ( نميگم اين مسئله چقدر خوبه چقدر بد ..خوب اونيكه شرايط را بتوني همونجوري براي خودت نگه داري كه خوب من نتونستم و صد البته بحثش كاملا جدا است ..)..عوض شدن من عوض شدن عجيبي نبود.يعني به نظر خودم اسمش عوض شدن نبود.من همون خاتون بودم با همون عكس العمل ها و عمل ها كه ياد گرفته بود تو شرايط متفاوت متفاوت عمل كنه..

حالا الان هم شرايطم همونجوري اونموقع ميخواستم خاتون تازه استقلال يافته را ثابت كنم و بگم كه حق داره مستقل باشه و تو شرايط جديدش اونجوري كه فكر ميكنه براش مناسبه رفتار كنه..الان هم دارم تلاش ميكنم خاتون متاهل را ثابت كنم .بگم كه خاتون عوض نشده فقط يك كم شرايطش متفاوت شده و اينكه تا با شرايط جديدش وفق پيدا كنه و رفتار هاش را متعادل كنه طول ميكشه..اينكه خاتون همون خاتونه با اين تفاوت كه به تمام مشغله ها و فكر ها و نگراني ها و صد البته خوشي هاش چيز هاي جديدي هم اضافه شده كه به نوعي خودشم باهاش نا آشنا است تا قلق كار ها دستش بياد و تا عكس العمل درست و مناسب را پيدا كنه طول ميكشه.اين كه تعداد افرادي كه ازش توقع يك سري كار ها و رفتار ها را دارند زياد شده .افراد جديدي كه چون هنوز تجربه بودن با خاتون را ندارند هنوز به رفتار هاي عادي اش عادت نكرده اند چه برسه به حالت هاي عاشقي اش !!! خوب همه اين چيز ها و كار ها زمان ميبره ...باور كنيد زمان ميبره .مي دوني چه جوريه تا زماني كه با طرفت دوستي دايره روابطت فقط حول خودش مي چرخه و در مواردي دور خانواده نزديكش ولي وقتي به عنوان همسر در كنارش قرار ميگيري يكجوري همه چي متفاوت ميشه ..اون دايره روابط گسترده ميشه وافراد زيادي را تو خودش جا ميده كه اون خودش يك پروژه است ....خولاصه كلوم اينكه هي نگين خاتون عوض شدي عوض شدي .من همونم كه بيدم باور كنيد فقط يك كم طعمم متفاوت شده مثلا قبلا خاتون بودم با طعم معمولي ..الان خاتونم با طعم نعنا جعفري !!! يا چه ميدونم با طعم سركه نمكي !!!!


قربون شوما ودريا
خاتون هيبريد شده با طعم توت فرنگي

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 1:08 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger