سلام
از دور پارچه سياه را ديدم و حجله و بچه های مجتمع که مبهوت جلوش راه می رفتند ....دلم يک جورايی شد ...آخه واسه جوون ها هميشه حجله می زنند ....وقتی عکسش را ديدم باورم نشد .......فکر کردم از اون شوخی های مسخره بچه هاست ....امکان نداشت ..من خودم ديروز ديدمش ....من خودم ازش کارت خريدم ....خودش رفت برام از اون شکلاتها آورد که هميشه ازش می خريدم ....هر کی يک چيزی می گفت ..يکی گفت غرق شده ...يکی گفت با سر خورده زمين .....يکی هم گفت چون معلوم نيست چه جوری شده دوستش را که همراهش بوده گرفته اند ..........هيچکدوم اينها اصلا ديگه مهم نبود ....رضای 17 ساله که يکی از سوپر های مجتمع ما را می چرخوند فوت کرده ...........هنوز دلم يک جورايی است ...بنده خدا مادرش اين دومين پسرش است که امسال از دست می ده ...............آقا باور کنيد انگاری که خودا خوابه ....بد جوری هم خوابه ....