آقا من اصلا تو خوشگل كردن خودم رو دست ندارم ......
پارسال اسفند ماه (سال 80 ) توآخرين روز هاي باقي مونده به محرم عروسي كتي خواهر بزرگترم بود ....من هم كلي الكي خودم را تحويل گرفته بودم مثلا خواهر عروسي و نون زير كبابي و فلاني گفتن .( البته بماند كه كتي جان خوب حسابم را رسيدند ...خوب عروسي واسه دل ما ساختن ) خلاصه واسه مراسم عروسي زد به سرم كه موهام را رنگ كنم ....رفتم داروخانه و كاتالوگ رنگ ها را نگاه كردم و يك رنگ ماه مسي را پسنديدم كه الحق كلي به اون يارو خانم مدلي كه عكسش را انداخته بودند رو جعبه رنگ مي آمد ....ما هم كه اعتماد به نفسمون هوار تا همون رنگ را گرفتيم و قرار شد كله مبارك را رنگ كنيم ( لازم به ذكر است كه به دليل خرج هاي فراوان بنده پول آرايشگاه رفتن را نداشتم وگرنه مشكلات همه حل بودند ) خودتون هم كه وارديد كه عروسي چه همه كار داره مراسم عقد تو خونه ما بود و عروسي تو خونه داماد كه بزرگ بودو جا واسه تكون تكون بيشتر .....آقا سرت را بيخودي درد نيارم من درست همون شبي كه فرداش مراسم بود درست ساعت 1:30 شب ( يا همون صبح ) يادم افتاد كه بايد كله ام را رنگ كنم ..خلاصه رفتم وسايل را آماده كردم و ماده را ماليدم به سرم و كيسه را هم كشيدم روش و آمدم با مامان آقا كيا شروع كرديم سفره عقد را مرتب كردن و به كار هاي اون رسيدن ..كلي رفته بودم تو بهر سفره و آيينه شمعدان و واسه خودم سير آفاق و انفس مي كردم هي تو آيينه نگاه مي كردم تا بلكه اين بخته خفته ام بيدار بشه كه يك دفعه مامان آقا كيا گفت ببين خاتون انگاري كله ات قرمز شده !!!!ما رو مي گي اول نفسمون بند آمد ...بعد گفتم كه نه الان اينجوري است بگذار بشورم بهتر مي شه ...آقا چشمت روز بد نبينه ..من از حموم كه آمدم بيرون شده بودم نسخه شماره1 آتيش به سر ..نمي دونيد كله ام چه قرمزي شده بود .... از اون قرمز هويجي ها ...از اون وحشتناك ها .... حالا كتي و مامان آقا كيا همينجوري بهم مي خنديدند من هم كم مونده بود بشينم گريه كنم چون ديگه ساعت سه صبحي كه تو فرداش هم از كله سحر تو آرايشگاه هستي كاري واسه اون كله آتيشي نمي شد كرد ......خلاصه بميرم زري آمد كله ام را نگاه كرد گفت خاتون حالا خيلي هم بد نشده بگذار موهات را درست كنند بعد خوشگل مي شه .همينه ديگه وقتي شب آخر كار هات را مي كني همين مي شه ...قيافه ام صبح روز بعد از هميشه ديدني تر بود خاتوني با كله اي قرمز ...باور كنيد اون موها را اگه درست هم مي كردند باز هم فرقي نمي كرد جودي ابوت جودي ابوت شده بودم ان شرلي ان شرلي .... آقا من كلي برنامه ريخته بودم ...كلي قرار بود به عنوان خواهر عروس مثلا چه خوشگل شدي امشب رام بخونن !!! كلي قرار بود.......خلاصه مامان بنده خدا دلش واسم سوخت و سريع قبل لز اينكه بريم آرايشگاه يك رنگ آماده كرد گذاشت رو سرم كه اون قرمزي وحشتناك سرم را گرفت ولي همچنان قرمزي بودم ..البته من كه آخر اعتماد به نفس تشريف دارم كلي با همون كله اينور اونور پريدم و شلوغ بازي در آوردم .....ولي تا مدت ها مهيار مسخره ام ميكرد و مي گفت تو كه بابا هنوز كله هويجي هستي ( جانم ماهه اين پسر ....آهای مسيحا داداش به اين ماهی کوفتت بشه !!!!!! )
اين را گفتم كه بدانيد و آگاه باشيد كه من تو خوشگل كردن خودم كلي خوش سابقه هستم و اصلا برام مهم نيست كه الان مجبورم با ابروهاي لنگه به لنگه بيام سر كار و در مجالس عمومي ظاهر بشوم