نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



گزارش خاتون از گردهمايی وبلاگ داران و وبلاگ خوانهای مقيم مرکز !!!

آقا سلام

جناب از ما خبری نيست خوب حال میکنين ها ...........

آقا ما که به اين شبکه جهانی دستترسی نداشتيم که ....خدا اين مسيحا را واسه ما نيگر داره که همه اش من را آپ تو ديت !!!! نيگه می داشته و می داره .....اين مسيحا خانمی به من گوفت که خاتون جمعه تو فرهنگسرای شفق يک برنامه ای هست و بچه ها هم همه جمعند ..و قراره کمک هايی جمع بشه که بين من و تو قسمت کنند !!!!!!.ما هم که از خودا خواسته گفتيم که آقا بدون ما که نمی شه نا سلامتی ما کلی تو اون پارک و فرهنگسرا حق آب و گل داريم آقا ما کولی هم محل بوديم وخبر نداشتيم ....
اين شد که قرار شد که ما حتما شرکت کونيم تا همگان ما را ببينند !!!!! و بدانند که ما چه همه ماه و گل هستيم و اين مشتی باشد بر دهان استکبار که نمی آيد ما را بگيرد ببرد !!!!!!
ولی آقا از اونجا که اگه خدا کار های ما را با هم قاطی نکنه روزش شب نمی شه ..درست همون صبح و همون ساعتی که قرار مهم و بزرگ بچه ها بر قرار می شد بنده ( خاتون گلی ) بايد منتظر يک تلفن حياتی زندگانی میشستم !!!!
این شود که مسيحا هم به پای من سوخت و ما بعد از اينکه زندگيمون را در صبح روز جمعه سامون !!! داديم راس ساعت 11 !!! به سمت محل قرار حرکت کرديم .. همينجا لازم است از تمام بچه با حال هايِی که ما را با تماس های مکررشون مبنی بر دلتنگی !!!! از دم در خونه تا دم پارک همراهی کردند کمال و جمال تشکر را بکنيم که اگر مهر دوستان نبود ما همانا پارک را پيدا نمی کرديم !!!!!!!!!!!
خولاصه جناب ما همينکه وارد پارک و يا همانا فرهنگسرا شوديم اول از همه جواد با حاله را ديديم که هميشه دست یاريش به سوی ما دراز است ....بعد من يکی از دوستای قديمی دوره دبيرستانم را ديدم که همانا بسيار ذوق مرگ شودم ....بعد بچه های جارچی را ديدم که کلی از ديدن سعيد و خانم شيندخت حال کرديم ...و بعد هم که رضا و پيام ..........( آقا اين دوتا اونقده مودبن که نگوووووووووو) .کلی بچه با حال ديدم اونجا از همه مهمتر آقای جناب احسان شرک بود که تا ديدمش دهن هر دو تاييمون به اندازه یک متر باز موند !!! آخه ما با هم هم دانشکده ای بوديم من کلی اين بچه را می ديدم البته کلی ورودی پايين تر از ما بود که خوب تفاوت قدی بسيار زيادمون تفاوت ورودی را جبران می فرمود ..........خولاصه آقا کولی خوب بود .راستی آقای انگوری را هم ديدم اونقده خوشتيپ بود اونقده خوشتيپ بود که نگو........ديگه کيا بودن .کلی آدم اونجا بود ...خر مگس را دوباره ديدم ...آقای کيانفر و مرتيا خانمی و زهرا و مريخی و ..............
بعدشم با بچه های جارچی رفتم واسه ناهار که به افتخار آقای داماد شهريار خان دنيای کارتون و کاريکاتور بود و با خانم گلشون آمده بودند و ما کلی حال کرديم .البته اون سعيد در راستای اهداف مملکتی کلی من را اذيت کرد که خدا گير يکی بندازتش که اينجوری اذيتش کنه و جناب آقای سر دبير محترم هم کلی سعی کرد من را همانا به صراط مستقيم هدايت کنه که بعد خودش خسته شود فهميد من ذاتا منحرف شده ام و مرا اميد نجاتی نيست !!!!!!

بعدشم ..همين ديگه چون ما باز هم حيات زيندگانی داشتيم زودی برگشتيم خونمون ................

راستی سمانه خانم گل بهم ميل زده بود و گفته بود چه نشسته ای مطلبت را بردند تو مجله فلان چاپ کردند ..آقا ما رو می گی همون نصفه شبی رفتيم مجله را پيدا کرديم و مطلب را خونديم ..آقا بی معرفت ها آنقده متن من را عوض کرده بودند که نگو ...همون قصه 4 نامه عاشقانه بود ولی آقا تبديل شده بود به 4 نامه **** خولاصه کلی عصبانی شدم و تا فرداش همينجوری حرص خوردم ... اقلا عين متن را هم چاپ نکرده بودند ..نصف جمله ها حذف شده بود و یک سری جمله های ديگه بهش اضافه کرده بودند .باز خدا عمرشون بده اسمی چيزی از ما نبرده بودند ...مطلب بدون اسم و ماخذ چاپ شده بود ...من هم امروز صبح زنگ زدم و خواستم با نویسنده محترم صفحه صحبت کنم ....بعد از دو بار که تماس گرفتم با سر دبيرش حرف زدم و بنده خدا گفت که بله مطلب از تو بلاگ ها جمع آوری شده و معذرت خواهی کرد . بعدشم گفت اگه خواستی برامون مطلب بفرست !!!! انگاری بخواهی بچه را با آبنبات گول بمالی ...... خولاصه آقا ما کلی معروفيم ولی شوما همانا قدر ما را نمی دانيد و لا غير !!!!!!!!


قربون شوما

خاتون که خيلی با حاله ولی کيه که قدر بدونه!!!!!!!!!!!

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 9:25 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger