خوب ما هم يک مدتی رفتيم و دوباره باز برگشتيم ...والا به پير به پيغمبر اين رفت و آمد ما نه ربطی به عاشقی داشت و نه ربطی به یاس وبلاگی !!!( اصلا به من می آيد که مثلا دچار حالت های خاص بشوم ...نوچ نوچ نوچ !!!!) والا دروغ چرا من دو تا بچه کوچولو دارم که گهگاهی باهاشون دچار مشکل می شم ...چالا چه مشکل خودم باهاشون و چه مشکلات خود اين دو تا کوچولو با خودشون ....چرا دهنتون سه متر باز مونده ...مگه به من نمی آيد که دو تا بچه داشته باشم ......خوب البته اگه تمام قوائد و قوانين طبيعی درست پيش رفته بود و من مثل آدم سرم را انداخته بودم پايين و زندگيم را کرده بودم تا حالا دو تا که سهله يک همچين شيش هفت هايی پشت سر هم رديف کرده بودم فقط شرمنده که اين کار بدون داشتن يک سری امکانات ويژه مقدور نمی باشد !!!! ( می دونيد که جديدا کشف کردن که علت اصلی اون مسئله !!! چی است ..ديگه اون فرضيه نيش زنبور و اين حرف ها نقض شده !!) اينه که همين دو تا کوچولوی لجباز هم از سر من زياد است ......والا قديم تر ها که خواهر هام ازدواج نکرده بودند تو مراقبت و مواظبت اين دو تا نو گل نشکفته بهم کمک می کردند ولی خوب بعدش نخود نخود هر کی رود خانه خود شد ديگه و خاتون موند و حوضش ......... .يکی بهم مهد کودک را پيش نهاد داد و من هم کلی استقبال کردم ولی انگاری محدوديت سنی داشت این شد که خاتون موند و مامان و باباش !!!!!!! اين دو تا هم که منتظرن تا من روم را اونور کنم تا همه چيز را بهم بريزند وبيافتند تو پاچه هم !!!!!!!! ..بعدشم که کامپيوتر بنده درست جايی بود که خط مقدم که سهله درست وسط ميدون جنگ قرار داشت ...واسه همين من بيچاره که يک مدت دچار بی جنبگی مطلق شده بودم ارتباطم را با همه دنيای بيرون !! قطع کردم و صاف نشستم تو اتاق خودم و گفتم که " والا من ديگه حوصله ندارم اون يارو شوهر خرم هم که معلوم نيست سرش با فلان جاش داره می جنبه نمی آيد من را بگيره !!! بايد وايسم اينجا بگو مگو های شما را گوش کنم ..که شرمنده نه حوصله اش را دارم و نه جنبه اش را ..آخه جون خاتون خودتون هم تکليفتون را با خودتون نمی دونيد نمی شه که اقلا اگه دعوا می کنيد از اون دعوا جدی با حال ها بکنيد که آدم حال کنه ..تا می آيم خير سرم طرف يکودومتون را می گيرم به جای تشکر دعوا را ول میکنيد می پريد تو جون من .....!!!!! ". بعد که يک مدت گذشت گفتم برو بابا ببينم اين دو تا دارند با هم صفا میکنند اصلا همه نقششون اين بوده که من را از ميدون در کنند و بشينند و حال کنند اين شد که ما ديگه تصميم کبری گرفتيم و در يک اقدام کاملا برنامه ريزی شده قبل از اينکه کسی بتونه حرف بزنه کامپيوتر را به اتاق خوشگل خودم منتقل کردم و اعلام استقلال کامل کردم و پرچم خودم را هم بر فراز تخت بلند کردم و سرود ملی خوندم " سر زد از ....." .ولی فکر يک جاييشو نکرده بودم ...اتاق من سيم کشی برای اون خط تلفن نداره !!!!!!!! ( می بينی جون خاتون يک بار قيف نيست يک بار قير نيست !!!) اينه که من مجبورم مدتی بصورت کاملا مخفيانه از اين يکی خط تلفن واسه رو خط بودن استفاده کنم شوما هم خواهشا صداش را در نياريد
حالا جدا از شوخی از خانواده های ايرانی خنده ام می گيره ...ابراز عشق و علاقه مادر و پدر در جلو بچه ها يک چيز خيلی بد است ..مثلا خيلی زشته که مامان و بابا جلو بچه ها هم را ببوسند یا بهم بگند که چقدر هم را دوست دارند و چقدر به وجود و حضور هم تو زندگيشون احتياج دارند .....ولی وقتی کار به دعوا میرسه بهترین جا واسه بحث و دعوا و ..درست در حضور بچه هاست !!!!!!! من هميشه معتقد بودم که بچه بايد اولين بوسه عاشقانه را تو خونه خودشون و بين پدر و مادرش ببينه نه وقتی 60 سالش شد اون هم تو يک فيلم هاليوودی ...!!والا من هر خانواده ای را می شناسم همه اش حواسشون به اينه که مبادا خدای نکرده جلو بچه هاشون بهم ابراز محبت کنند ..ولی آقا همچين جلو بچهه دادار دودور هم را می دوزند به ديوار که بيا و ببين .........
خلاصه عرض شود که اگه حضور ما کم رنگ می شه به جون عزيز خودمون خط تلفن نداشته بيديم و قاچاقی شب و نصف شب ميايم رو خط ........آنقده حرف دارم بزنم که نگو ........حالا باشه واسه فردا جون خودم مثلا کار هامو آورده بودم که تعطيلی تو خونه بهش سامون بدهم و عقب افتادگی هاشو جبران کنم ..بعد چهار شنبه ای همه اش را جا گذاشتم خونه مسيحا !!!( آخه خوب بهم حق بديد وقتی مهيار اونجا داره صاف صاف راه میره کی حواسش می مونه به کار و زندگی !!!) ..بعدشم بگم که بنده خدا مسيحا آخر ماه دفاعش است و بچه ام از حالا کلی تو هول و ولا است . واسه همين است که يک مدت است بد تر از من اينجا ها خبری ازش نيست ...حالا قول داده دفاع کنه دوتايی نه سه تايی ( اون حنيفا را هم با اینکه زده به سرش شمرده ام ) شهر را بهم بريزيم ..........
آقا ما بريم من قول می دهم فردا دوباره نصف شب بيام سوراغتون ..راستی از همه بچه با مرام ها که حالمون را پرسيده بودند و سراغمون را گرفته بودند هوار تا ممنون .......