آقا مسيحا ...قربون قدت اون رشته ات چی بود مادر اسمش يادم رفته ...........آقا اول از همه بگم که اين مسيحا خانم ما بالاخره بعد از تلاش شبانه روزی و بی خوابی های فراوان و نایل شدن به درجه رفيع جانبازی از ناحيه گردن !!! دفاعاتش را کرد و بچه ام دکتر مهندس شد !!!! آقا اصلا از همون اول هم کلاس اين مسيحا با ما فرق داشت بچه ام از همون اول کلاس بالا بود .. اصلا کشاورزی ها را چه به گشتن با بچه فنی ................( فنی های ببو !!!!) خولاصه جناب اين مسيحا خانمی ما اونجا تو دانشگاه تبریز سر و کارش با گِل بود و ملات و دوغاب و لعاب و آجر و اين حرف ها !!!! بعد نمی دانم يک دفعه در اثر چه عارضه ای يک دفعه هيیبريد !!! شد جهش کرد و خواب نما شد و گفت " که به من الهام شده بايد بروم دوهتور !!! شوم .." .آقا ما رو میگی اول نفهميديم بچه چی می گه ..هی شب تا صبح راه می رفت و ورد " دوهتور ...دوهتور .." می خوند ..خیلی دلمون واسش کباب شد گفتيم بچه مون از دست رفت ..بميرم مسيحا عاشيگ شود مورد !!!!!!!!! مسيحا من برات الهی اولردم !!!! مسيحا من الهی سن گوربان !!!!! مسيحا من شوما را چوخ سويورم !!!!! ( بشلين اوشاخلار .....کاغذ باطله وار !!!!!!!!؟؟؟) آهای بور بوری من کلاسا گل میجم !!!!!! .............. ولی از اونجاييکه تا حنیفا را داری غم نداری اين حنيفا ( به دليل درد مشترکی که با مسيحا داشت ) بعد از يک مدت زبون مسيحا را فهميد و گفت : "يافتم .يافتم ........مسيحا می خواد دکتر بشه ..." ( بميرم بچه ام لهجه گرفته بوده !!!!).آقا ما ها رو می گی ..........گفتيم بچه فنی ببو مون قاط زده ...گفتيم بابا مسيحا اين کا را چيه ..دکتر چيه ....تو الان کلی واسه خودت مهندسی ....ديگه دکتر شدن چه کارته ...ولی فايده نداشت مسيحا گفت الا و بلا بايد بره دوهتور !!! بشه .....خولاصه جناب اين شود که مسيحا رفت تا دکتر بشه ..........بالاخره هم همين 29 بهمن ماه راس ساعت 6 بعد از ظهر دکتر شد ..........آقا بچمون دکتر مهندس شود ......خولاصه از اين به بعد اگه خدای نکرده دچار از بين رفتگی غضروفی شدين بياين مسيحا واستون کلی نواحی فقير و غنی از پليمر می سازه که يک عالمه تخلخل داره و کلی هم آب جذب می کنه و غضروفتون را میگذاره سر جاش ....از حالا به همتون مژده بدهم که به من قول داده برام يک دماغ مصنوعی بسازه ...راجع به جاهای ديگه ای که قراره برام بسازه حرفی نمی زنم !!!!!!!!!!!!!..آقا مسيحا مادر اسم اين رشته ات چی بود ..............
مراسم دفاع مسيحا به خوشی روز 29 بهمن تموم شد ...خيلی زحمت کشيده بود ..همه کار هاش پای خودش بود و حتی استاد راهنمای خنگش هم نتونسته بود هيچ کمکی بهش بکنه ..........از بچه های آشنا آقا جواد رنگين کمان آمده بود ..پيام رهگذر خسته و آقا رضا و صد البته آقای فوق لیسانس آينده زاير پير ......آقا جواد گل یک کتاب آورده بود که چون از در صد حسودی من خبر داشت بير دانه هم واسه من آورده بود تا دق نکنم ولی اين رضا و پيمان آقا يک سبد گل خوشگل آورده بودند که کلی اين خاتون را به حسادت نشوند ..تازه وقتی می گم پس گل من کو دو تاييشون می خندن !!!!!........
آقا حالا قبول نيست اين مسيحا درسش تموم شده من کودوم دانشگاهی برم شيطونی کنم .....کجا برم هی چشم بچه های مردم را در بيارم .............آقا مسيحا يالا برو واسه دکتری امتحان بده .............من نمی دونم من دلم دانشگاه خواسته بود و تو الان از همه دانشمند تری یا لا برو امتحان بده من دلم دانشگاه خواسته بود .................
آقا مسيحا مادر اين رشته ات چی بود .......................
قربون شوما
خاتون ( با يک خط تلفن که 12 شب به بعد در حاليکه چشماش از خواب بسته است اجازه استفاده ازش را داره !!!!!!!!)