بابا جناب اصلا ما نفهميديم چي شود كه اينجوري شود ..يعني من اصلا اهل اين حرف ها نبودم ...اصلا دو رو برش نمي چرخيدم ....شايد دوست بد ...شايد كمبود ..شايد عقده ....ولي فكر كونيم بيشتر از همه واسه عقب نموندن از بقيه .....ولي داداش بعد از اون دفعه اول كه به ضرب چوب و چوماق ترك كردم قول داده بودم به خودم كه ديگه سوراغش نرم ..آقا به ارواح شوما پشت اين دستمون را داغ كرده بوديم كه ديگه از اين غلط ها نكونيم ..ديگه با چشم و گوش بسته عينهو بلا نسبت شوما شتر دنبالش نريم ....ولي نشوود ..يعني نمي دونم چي شود كه نشوود كه بشه ...حالا اون دفعه اول تقصيرات خودمون بيشتر بود خودمون كرم ريختيم . دوست موستا دخالتي نداشتن بنده خدا ها ولي اين دفعه زير سر اين رفيقاي ناباب بود .. نه شوما نيگا كن وقتي همه دوستاي دور و برت عاشق باشند مگه تو مي توني تو ترك بموني ..به جون شوما خيلي سخته ..من هم اولش خيلي تلاش كردم كه گول نخورم و آلوده نشم ..ولي جناب آخرش دوباره عاشق شوديم ..قصه از همين دوستاي عاشقمون شروع شد و اينكه من احساس كردم دارم جا ميمونم اين شود كه تصميم گرفتم حتما عاشق بشم پس مرحله اول كه همون تصميم گيري بود چي شود جناب ؟ حل شود .بعد مرحله بعدي پيدا كردن فردي بود كه مي شود آدم عاشقش بشه كه خوب سخت بود و احتياج به تلاش شبانه روزي داشت ..خولاصه داداش اين تكنولوژي به كومكمون اومد… ما هر روز صبح كه مي خوايم بريم اين پايه هاي مملكت را واكس بزنيم بايد با اين آسانسور بريم پايين .قضيه اينجوري شد كه ما يك خيلي وقت بود با يك بابايي صبح ها تو اسانسور همسفر بوديم هر روز صبح و گهگاهي عصر موقع بر گشت ..ولي چون تا قبلش خيالي نبود و ما هم تو ترك بوديم خوب هيچ اتفاقي نيوفتاده بود و همه چي عادي بود .بعدش كه تصميم به عاشقي گرفتيم دونبال امكانات گشتيم گوفتيم كي از اين بابا آسانسوريه بهتر .حداقل يك مودتي هست كه با هم همسفريم ..بعدشم اين قديمي ها ميگوفتن كه در سفر بايد شناخت .خولاصه كونيم قرار شود كه ما رو ايشون كار كونيم تا هم ما عاشق بشيم هم ايشون .. اين شود كه وارد مرحله جديدي شوديم كه اين بابا آسانسوريه ما رو بيبينه يعني خوب بيبينه ..والا راستيتش خيلي سخت بود ..چون به از شوما نباشه طرف قد داشت مثل چي .. تا بياد ما رو بيبينه سفر آسانسوري مون تموم شوده بود اين شود كه من ياد درس هاي عشوه و دلبري عجب شير اوفتادم كه شب ها تو خوابگاه واسه باز شودن چشم بچه ها مي داد ..جون شوما خوب كلاس هايي بود ..خوب نكته هايي ميگفت ..ولي ما اون موقع هم عقل تو سرمون نبود به حرف اوستا گوش نمي كرديم جزييات دقيق يادمون نبود .يادم نبود كه اول بايد راه برم بعد نيگاه طرف كونم بعد سرم را بندازم پايين ….يا اول بايد نيگاه طرف كونم بعد راه برم بعد سرم را بندازم پايين يا اول راه برم بعد سرم را بگيرم بالا بعد نيگاه كنم بعد سرم را بندازم پايين .خولاصه خيلي جون شوما فكر كرديم ولي ترتيبش يادمون نيومد ..گوفتم پاشم برم يك زنگ به اين عجب شير بزنم نكته كونكوري بگيريم كه بد جوري واجب است ..ولي داداش راه دور بود و پول كم ..اين شد كه تصميم بر آن شود من خودم يك جوري ترتيبش را دوروست كونم. البته يك مشكلي هم بود آخه تو اون آسانسور جا نبود كه من بخوام راه برم و سر بگيرم بالا و سر بگيرم پايين و عشوه شتري بيام كه … من احتياج به يك برنامه فشرده داشتم كه تو فضا و زمان محدود آسانسور جوابگو باشه ….ولي جناب ما از همون اول شانس نداشتيم به محض اينكه تصميم گرفتيم عاشق بشيم اين طرف همين آقا آسانسوريه زد زير همه چي فكر كونيم هول ورش داشت ..چون دوروست قبل از اينكه من تصميم دلبري ام را روش اجرا كونم مفقود شود …آقا اينگاري دور از جون شوما آب شده بود رفته بود تو زيمين …. ولي آخه خونه اونها زيمين نداشت كه (بين خودمون بمونه اون طرف خيلي طبقه رفاهش خيلي بالا بود تا طبقه 16 مي رسيد !!!! ديگه تو طبقه 16 زيمين از كوجا پيدا مي شه كه تو بخواي آب هم بشي توش هم بري !!!) . ديگه از اون موقع كه ايشون مفقود شد غم دوري و درد هجران بر من آقا چي شود ؟؟ مستولي گشت و ما شوديم مثل مجنون ليلي گم كرده هر روز مي رفتيم دم اون پاترول وانت نما اش هاي هاي گريه مي كرديم …به حال عشق بيچارمون كه هنوز جوونه نزده بود نا كام پر پر شود …اقلكن اين يا رو با مرام صبر نكرد ما دو سه تا از اون عشوه شتري ها واسش مي آمديم بعد سر به كوه و بيابان مي گذاشت يا قلکن ندا می داد ما واسه عاشق شدن و عاشق کردن رو يکی ديگه با روش آسونتری فکر می کرديم هی این ترانه می گفت که تو رو هر کی کار می کونی طرف مفقود میشه و سربه نیست داداش ما باور نیمیکردیمولي آخه جناب به جون شوما كه خيلي هم عزيزي اولش قرار نبود اينقده جدي باشه .. شوخي شوخي جدي شود …شوخي شوخي دوباره خر شوديم ………… شوخي شوخي دوباره سلامتمون را از دست داديم ..ولي جناب به اون صفاي صورتت كه منو گرفته قول مي دم كه اين دفعه دفعه آخر باشه ..قول مي دم ديگه از اين غلط ها نكونم ..ديگه دور و برش نرم ………..من قول مي دم اينبار جدي جدي ترك كونم ………..ولي حالا جاي برادري شوما هم خيلي با حالي ها …مي خواي دو سه نمونه واست راه برم ..اينجا فضا هست مي شه روش ها و متد هاي عجب شير را اجرا كرد ..جون شوما نمي شه بگذار دو سه بار نيگات كونم ……وايسا ببينم ..اول بايد راه برم بعد نيگات كونم بعد سرم را بندازم پايين … يا نه اول بايد سرم را بگيرم بالا بعد نيگات كونم بعد راه بروم … يا نه اول بايد ……