جناب مي گن اين شانس يك بار در خونه آدم را مي زنه باور نكنين ….. اينبار شانس آمد خودش با دست ها و پاهاي خودش درست دم در خونه مسيحا اينها خِر مسيحا و من را ( در حاشيه ) گرفت .. اون هم چه جوري ؟؟؟ اينجوري كه مسيحا قرار بود بره امام زاده صالح زنگ زد به من و قرار شد ترانه ( معروف به حنيفا ) را هم خبر كنه كه بعدش اينگاري ترانه ( معروف به حنيفا ) نتونسته بود بياد ..خولاصه آقا من راس ساعت 7:30 دم در خونه مسيحا بودم و مسيحا بنده خدا هم تو ماشين دم خونه اشون علف زير پاش سبز شده بود ( آنقده كه من خوش قولم و سر وقت ميام ) همينجوري كه آقا من تو ماشين نشستم و با مسيحا چاق سلامتي كردم يك دفعه يك نفري كه معلوم بود از عشق زده به سرش زد به شيشه آقا من اول فكر كردم از دوستاي مهيار است و با اون كار داره و لي نگو كه ايشون نماينده هماي رحمت در تهران بودند كه قرار بود بر شونه هاي مسيحا و من ( در حاشيه !!!) بشينند كه صد البته به علت سنگيني وزني كه اين نماينده محترم داشتند از اين كار صرف نظر كردند و خيلي هيجان زده بعد از سلام و عليك گفتند كه شوما ها مياين هنر پيشه بشين !!!!؟؟؟؟ آقا فقط شوما قيافه من و مسيحا را تجسم كنين تو اون لحظه دهن من كه كلي باز مونده بود و فقط خنديدم مي گم سر كاريه ؟؟ مي گه نه جدي جدي شوما مياين هنر پيشه بشين ؟؟آقا نمي دونين كه پسره چه همه خوشگل بود كه نمي دونيد كه ..( من تو دلم گوفتم به به امام زاده صالح مي بينم كه جديدا به سرويس هاتون اضافه شده ..مي بينم كه حاجت از راه دور روا مي كنين !!!) من اون موقع نفهميدم اون پسره خودش چرا اون همه هيجان زده شده بود ما ها كه بايد بيشتر هيجان زده مي شديم ..من و مسيحا كه فقط مي خنديديم ..بعد پسر خوشگله گفت ببينين اون هم كارگردانمونه بعد در حالي كه حرف ميزد به يك آقايي تو ماشين جلويي اشاره ميكرد كه پياده بشه …خولاصه جناب كار گردان دنده عقب آمدند و خيلي دقيق مسيحاي ما را نگاه كردند مسيحا خنديد گفت آقا ما همينجوري كار هاي عجيب زياد مي كنيم تو را خدا به ما پيشنهاد هاي عجيب ندين ..حالا وسط اين هيري ويري شروين هم زنگ زده بود من هم داشتم با آب و تاب همه چي را واسش تعريف مي كردم كه كوجايي كه مسيحا را بردند …اون پسر خوشگله كه باز من هنوز نمي فهميدم چرا هيجان زده شده هم هي مي گفت خيلي با حاله بياين معروف مي شين كلي آدم معروف اونجاست …اين يارو جهانگير الماسي .اينها چند نفر را خيلي زود مي خواهند ( اونهاييكه قرار بوده بيان انگاري زده بودند زيرش !!!)...خولاصه جناب كارگردان از ماشينشون پياده شدند و شماره دفتر و خودش را داد و گفت با من تماس بگيريد تا بياين واسه تست…. خولاصه آقا نمي دونيد من و مسيحا تا امام زاده صالح فقط خنديديم … برگشتن من به مسيحا گفتم بابا داداش حالا موردي كه نداره تو يك زنگ بزن فقط حرف مي زنيم همين بنينيم سر كاري هست يا نه ..ولي مسيحا گفت روش نمي شه و من جاي اون زنگ زدم ..اون آقاهه كه گوشي را برداشت گفت جناب كار گردان سر صحنه هستند با اونجا تماس بگيرين ..من هم پر رو با اوجا تماس گرفتم . گفتم كه من مسيحا هستم و اون هم توضيح داد كه نقش دختر يك سرهنگ است كه الماسي بازي ميكنه و اون پسر خوشگله شوهرش است !!!( اينجا بود كه من فهميدم واسه چي اون پسره اون همه هيجان زده شده بود كه مسيحا را ديده بود بالاخره به عنوان همسر توفيلم هم كه حساب كني سليقه ايشون شرط بوده )…بعدشم قرار شد كه پنجشنبه به همراه ولي !!! و همراه !!! واسه تست برم ( يعني مسيحا بره ) بعد گفتش كه خوب اون خانمي كه همراهتون بود هم براي تست بيان كه من عين اين نديد بديد ها گفتم اون را مي خواين واسه چي ؟؟ خنده اش گرفت …گفت خوب اينجا باز هم نقش هست ( فكر كرد مسيحاي بنده خدا مثلا چشم ديدن من را نداره و باز هم فكر مي كنم من هم در نقش چايي بيار معركه بودم !!!) گفتم نه آخه ايشون نمي توه بياد ..گفت تو از كجا مي دوني؟؟ …اينجا ديگه مردم از خنده گفتم آخه من همون نفر دوم هستم و مسيحا روش نشده كه زنگ بزنه و من براش تماس گرفتم ..اون هم مرده بود از خنده خلاصه گفت پنجشنبه بياين براي تست ( همراه با ولي !!!) اما اين مسيحا خانم كه قرار بود Supper Star بشه و توبرنامهLife Style Of Rich & Famous نشونش بدن گفت كه من روم نمي شه و زد زيرش خلاصه آقا داشتيم دستي دستي معروف مي شديم ها .................
قربون شوما
خاتون که نزدیک بود از قضای روزگار هنرپيشه بشه