نامه به خاتون


لوگو


""




 



 

 



سلام

راستش را بگيد ببينم تا حالا چند تا نامه عاشقانه نوشتيد ؟؟؟ چند تا نامه عاشقانه دريافت كرديد ؟؟؟


من بنده خدا در تمام طول چهار سال تحصيلم در دانشگاه تبريز به تعداد 4 تا نامه عاشقانه دريافت كردم ( سالي يك دونه ) كه هر كدوم يك جوري اسباب دردسر شد

اولين نامه عاشقانه ترم اول تموم نشده بود كه با پست پيشتاز به بنده رسيد ( مرسي فعاليت ) از طرف يك فرد ناشناس كه دانشجو دانشگاه ما هم نبود اينطور كه گروه كارشناسي ترانه و اوليا تشخيص دادند طرف احتمالا از اين بچه هاي خدماتي دانشگاه بود كه مسووليت بهداشت دانشكده را به عهده دارند !! چون اولا كه نامه آخر خوش خطي بود !!! هنوز واسه حروف صدا دار مثل بچه هاي دبستان سركش صدا گذاشته بود ( اقلكنش اين اميد واري بود كه نهضت سواد آموزي رفته آخه پدر من رو سواد دامادش حساسيت داره ) بعدش هم كه كلي واسم ابراز احساسات كرده بود نوشته بود كه موافقت خودت را اعلام كن تا من خود را بهت بنمايانم !!!! حالا ما ( هييت بررسي كارشناسي نامه ) مونده بوديم كه آخه وقتي يكي را نمي شناسي چه جوري بايد اعلام موافقت خودمون را بهش اعلام كنيم ....ترانه پيشنهاد داد كه من از فرداي روزي كه نامه را دريافت كردم يك پلاكارد بگيرم دستم كه بزرگ روش نوشته شده باشه من موافقت خود را اعلام ميدارم !!! بعد ديدييم نميشه يك دفعه ديدي برداشت ناجور شد كار دست خودمون داديم ..اين شد كه اون عشق اول ناشناس ما به علت فقدان امكانات ارتباطي ناكام موند

سال دوم كه رفتيم يك بنده خدايي مهمان دانشكده ما شد كه بچه ها از رو لطفي كه بهش داشتند اسمش را گذاشته بودند لپه !!! تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل !! بچه ام آخر تيپ و كلاس بود ..از اون بمال بتاچ هاي حرفه اي !!! ( بتاچ = كسي كه اهل تاچ touch است ) تو دانشكده به چشمك سر خود هم معروف بود !!ما از روشانس گلمون با هاش مساحي نقشه برداري داشتيم و تو واحد عملي نقشه برداري هم هم گروه!!!وسط هاي ترم يك دفعه انتظار به سر رسيد و من كه از عشق ايشون شب ها تا صبح با جوراب مي خوابيدم ازشون يك نامه فدايت شوم دريافت كردم كه به محض خوندن نامه اشك شوق وصال بود كه از چشمانم سرازير شدتمام نامه سر شار از احساسات ناب بود كه همينجوري از گوشه نامه چيكه ميكرد نامه با اين شعر آغاز شده بود اول از روی ادب ای گل بی خار سلام ..........دوم از روی محبت بتو دادم پيغام و با اين شعر تمام شده بود شب نوشتمم روز بخوان............ بد خط نوشتم خوب بخوان ( فكر كنم نويسنده در اون لحظه نمي دونسته كه ما خوابگاهمون مجهز به سيستم روشنايي است و مي تونيم شب ها هم نوشته هاي گهر بار ايشون را بخونيم البته ترانه معتقد بود كه شايد يك چيزي هست كه طرف گفته روز بخون نمي دونم شايد مثلا اگه من روز مي خوندم جناب لپه تبديل مي شد مثلا به ...... ) از ذكر باقي مطالب نامه به علت جلوگيري از ايجاد حس حسادت پرهيز مينمايم خلاصه جناب همين شد كه ما شب و روز از عشق ايشون مي سوختيم يك تجمع هم در اعتراض به پخت قيمه تو دانشگاه راه انداختيم و شعار مي داديم گل سرخ و سفيد ارغواني .......فراموشم نكن تا مي تواني . و نمك در نمك دان شوري ندارد ........ دل من طاقت دوري ندارد . و اگر لبخند زدي به خط زشتم ....عراق خمپاره زد تند تند نوشتم !!!!!!!كه مورد استقبال عموم عشاق جناب لپه قرار گرفت و قرار شد خوردن هرگونه لپه جات ممنوع اعلام شه ..آقا طولانيش نكنم اين يكي عشقمون هم به دليل چشم نداشتن رقبا در اثر يك شوخي بيجاي بچه هاي خوابگاه به گل نشست و ايشون هم مدت مهمونيشون تموم شد و غم هجران بر ما مستولي گشت

سال سوم كه بوديم ديگه واسه خودمون كبكبه دبدبه داشتيم كه يك دفعه باز هم يك نامه سراسر احساسي به دستم رسيد اول اصلا يادم نمي آمد طرف كي هست قيافه اش خيلي آشنا بود ها ولي اين دوزاري نمي افتاد ..هي به ترانه مي گفتم كه آقا من اين بشر را يك جايي ديدم ولي يادم نمي آيد .اينجا بود كه باز هم مثل هميشه ترانه به دادم رسيد و گفت بابا خنگ جان اين كه هم رشته اي و هم ورودي خودته همه واحد هاتون را با هم پاس كرديد !!!( دهنم باز موند يك عالمه باز خدا ترانه را با اون حافظه اش برام نگه داره ) بعد گفتم كه آخه ترانه جان من كه سر كلاس هام نمي رم كه از من نبايد انتظار داشته باشي. طبق تحقيقات به عمل آمده فهميديم كه ايشون هم اكثرا سر كلاس ها ظاهر نمي شوند !! اينجا بود كه پي به شدت تفاهم موجود بردم و دوباره پرچم عشق را بردم بالا بعد ترانه پيشنهاد داد كه بهتر است قبل از هر كاري اول نامه را بخونم شايد حالا يارو توش فحش نوشته !!!( آخه ما قبل از تحقيقات هيچ كاري نمي كنيم حتي اگه اون كار خوندن نامه عاشقانه باشه ) خلاصه جناب ما نامه را خونديم همينطوري كه به پايين نامه نزديك مي شدم دود بيشتري از كله ام بلند ميشد انقدر كه اين نامه رمانتيك بود اصلا من نمي دونستم چي كار كنم ..اولش كه با خاتون جووونم شروع كرده بود بعد كه گفته بود از عشق تو ااصلا كلاس نمي تونم بيام ( يارو اصلا همينجوري هم كلاس نمي آمد !!!) بعد كه گفته بود مي دونم تو هم داري از دوري من ميميري !!! و من اين نامه را فقط براي راحتي تونوشسته ام !!! بعد هم با سخاوتمندي و جوانمردي تمام اعلام فرموده بودند كه حاضرند از تمام گناهان من بگذرن و اصلا براشون اهميت نداره كه من تا حالا چي كار ها كردم !! و ايشون حاضرند فقط بخاطر من و بخاطر مردونگيشون خطاهاي من را ناديده بگيرن و بخاطر جوونيم !! من را ببخشند !!!و در كنار من گذران زندگي كنن آقا به محض خوندن نامه از فرط شعف دو سه تا فرياد بلند كشيدم كه مو بر تن ترانه و عجب شير سيخ كرد بعد سجده شكر به جا آوردم كه خدايا قربون مرامت بالاخره يكي را فرستادي كه گناهان ما را بخشيد آخه چقده تو ماهي !!! بعد با اولين سرويس رفتم دانشكده و مراتب شعف خودم را به جناب نگارنده اعلام فرمودم و گفتم نه ترا خدا بگذار دستت را ببوسم كه ميخواهي من را به خاطر همه كار هاي گذشته ام ببخشي نه جان خاتون بگذار دستت را ببوسم و اينكه ديگه نمي تونم صبر كنم يالا خوابگاه متاهلي بگير !!و گرنه همين جا ترتيبت را ميدهم ولي بعد كه خوب فكر كردم ديدم من با اين همه گناه نابخشودني كه انجام دادم لياقت بخشش همچون بزگواري را ندارم و بهتره به سبك فيلم فارسي ها با درد خودم بسوزم و بسازم و دم نزنم !!! اين شد كه نشد كه بشه و ما پرچم عشق را آورديم پايين وبعد از اعلام انصراف من از عشق دوست مخلص ايشون كه هميشه در ركابشون مي دويدن طي يك بيانيه كاملا داغ و آتيشي به من اعلام كردند كه آهاي ‚تو شعور اجتماعي نداري اگه داشتي مگه اين رفيق ما چش بود خلاصه بيشعوري اجتماعي هم به گناهانمون اضافه شد !!

آخرين نامه عاشقانه را سال چهارم درست تو آخرين جلسه كلاس دوران دانشجوييم گرفتم كه حسابش از تمام نامه ها جدا بود از يك نفري هم كه باز هم حسابش از بقيه كاملا سوا بود فقط يك شعر حافظ بود كه با يك خط خيلي عالي نوشته شده بود و فقط چند كلمه بدون هيچ حرف اضافه اي بدون هيچ آي دارم ميميرم و بدون تو هرگز و از اين حرف ها ي بي ربط
يك نوشته خيلي ساده كه تو هر كلمه اش محبت را ميدي..همين والسلام ...از ادم هايي كه شرايط را مي فهمند خوشم مي آيد از اونهاييكه دوست داشتن را متوجه مي شن خوشم مي آيد اينجور آدم ها همه چي را با هم قاطي نمي كنند جالبه توضيحش هم اين بود كه واسه اين صبر كردم كه روز آخر نامه را بهت بدهم كه مبادا تو نوع رفتارم باهات دچار اشتباه بشوم مبادا تو دچار حالتي بشي كه تو كلاسهامون معذب باشي و نتوني رفتار عادي تو با هام داشته باشي ( آخه نابغه خوب می مردی دو روز زود تر نامه را می دادی دستمون که کلی ما هم واسه دل خودمون کیف کنیم !!!به این می گن ترک بازی !!!)

چقدر آدم ها با هم فرق دارند

اميدوارم هر جا كه هست موفق باشه و سلامت

پي نوشت : اشتباه نشه ها نامه آخريه از نريمان نبود !!!( مونده بود وسط گلوم اقلکن دو تا فحش بنويسه رو كاغذ بده دستمون )

نوشته شده توسط خاتون در ساعت 5:19 PM

* نام و نام خانوادگی :
* آدرس ایمیل:
موضوع پیام:
*پیام:

فرم تماس از پارس تولز


-----------------------------------------------------




 


دوستان



 


 


 powered by blogger