سلام
اول از همه یک سری به مسيحای من بزنید که خوب توصيفی از تجمع رفتن من و خودش کرده البته یک حالی هم به محل کار من داده که بعدا از خجالتش در می آيم !!!!!!!!!!!
دوم از همه که آمدم خدافظی .......آخه می خوام برم به خواب زمستانی !!!!!!! می دونيد چی شده یک مدتی است که ساعات خوابی ام خیلی زیاد شده اولها فکر کردم که کارام زیاد است . چشام خسته میشه و خوابشون میگیره واسه همین تعداد ساعاتی که پشت کامپيوتر می شستم را کم کردم ...بعد دیدم فايده نداره هنوز دارم از خواب می میرم گفتم خوب مهم نیست شب ها یک کم زود تر می خوابم تا کسری خوابم جبران بشه که فايده نداشت همچنان خوابم می آمد حتی ساعت شروع خوابم را به 7 شب رسوندم ( مهد کودک هم که می رفتم اینقده زود من را نمی خواباندند !!!) ولی باز هم صبح ها به سختی بلند می شدم و تا از اداره هم بر می گشتم دلم می خواست کلی بخوابم بعد گفتم بی خيال جعفر صبح ها هم دیر می ريم سر پايه های مملکت این شد که صبح ها هم تا ساعت 7 خواب را ادامه داديم شديم 7 به 7 ولی باز هم فايده نداشت قيافه ام عين اين ها شده بود که 1000 سال است که نخوابيده اند همه همکار ها نگران شده بودند فکر می کردند دوباره مرض بی خوابی زده به سرم ...يک چند روزی مرخصی گرفتم و به بهانه سرما خوردگی همه اش را خوابیدم ولی آقا اين درد خوب نشد که نشد ..تصميم گرفتم از وقت های پرت هم واسه خواب استفاده کنم صبح ها تو ماشين بابا تا محل کار و عصر ها تو تاکسی تا خونه می خوابيدم ولی آقا فايده نداره که نداره نشستم حساب کردم ديدم من فقط تو طول روز همون ساعت هايی که سر کار هستم بيدارم ...تازه هر روز هم تعداد ساعت های خوابم بیشتر می شه ..اینه که به این نتيجه رسيدم که دوباره این ساعت بیولوژیک بدن ما بهم خورده و ما جزو جانوران خوب زی !!! به شمار آمديم اینه که واسه حفظ آبرو تصمیم گرفتم که يک مدت طولانی را به خواب زمستانی بروم .یادتون باشه بهار که شد من را از خواب بيدار کنيد